فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Soar

sɔːr sɔː

گذشته‌ی ساده:

soared

شکل سوم:

soared

سوم‌شخص مفرد:

soars

وجه وصفی حال:

soaring

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C2

بالا رفتن، صعود کردن، اوج گرفتن، افزایش یافتن (به‌سرعت)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

A kite soared into the air.

بادبادک در هوا اوج گرفت.

Recently his reputation has soared.

اخیراً شهرت او بالا گرفته است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Temperatures will soar.

دما بالا خواهد رفت.

soaring prices

قیمت‌های رو به افزایش شدید

verb - transitive C1

بالا بودن، سربه‌فلک کشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Mount Damavand soars above Tehran.

کوه دماوند بر فراز تهران سربه فلک کشیده است.

The skyscrapers of the city soar above the bustling streets.

آسمان‌خراش‌های شهر بالای خیابان‌های پرهیاهو هستند.

verb - intransitive

(هواپیما و پرنده) پرواز کردن، اوج گرفتن (بدون بال زدن یا استفاده از نیرو)

Birds soared lower and settled on rooftops.

پرندگان به پایین پرواز می‌کردند و بر بام‌ها می‌نشستند.

The eagle soared gracefully, using the warm air currents to stay aloft.

عقاب با شکوه اوج گرفت و از جریان‌های هوای گرم برای ماندن در هوا استفاده کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The paper plane soared through the air before gently landing on the grass.

هواپیمای کاغذی در هوا پرواز کرد و سپس به‌آرامی روی چمن فرود آمد.

verb - intransitive

عالی بودن، درخشیدن، شاهکار بودن، بی‌نظیر بودن

The young ballet dancer soared in her debut performance, impressing the entire audience.

رقصنده‌ی جوان باله در اجرای نخست خود درخشید و تمام حضار را تحت‌تأثیر قرار داد.

The film soars thanks to the brilliant performances of its lead actors.

این فیلم به‌لطف بازی‌های درخشان بازیگران اصلی‌اش، شاهکار می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد soar

  1. verb climb, fly
    Synonyms:
    rise mount ascend lift go up arise escalate rocket shoot fly sail glide wing skyrocket tower top uprear
    Antonyms:
    land
  1. verb to make or become greater or larger
    Synonyms:
    increase aggrandize amplify augment boost build build up burgeon enlarge escalate expand extend grow magnify mount multiply proliferate rise run up snowball swell upsurge wax beef up
  1. verb to rise abruptly and precipitously
    Synonyms:
    fly rise tower sail glide skyrocket rocket ascend sky aspire climb soar up float surge lift soar upwards mount shoot up zoom

ارجاع به لغت soar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «soar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/soar

لغات نزدیک soar

پیشنهاد بهبود معانی