آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ اسفند ۱۴۰۳

    Soar

    sɔːr sɔː

    گذشته‌ی ساده:

    soared

    شکل سوم:

    soared

    سوم‌شخص مفرد:

    soars

    وجه وصفی حال:

    soaring

    معنی soar | جمله با soar

    verb - intransitive C2

    بالا رفتن، صعود کردن، اوج گرفتن، افزایش یافتن (به‌سرعت)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    A kite soared into the air.

    بادبادک در هوا اوج گرفت.

    Recently his reputation has soared.

    اخیراً شهرت او بالا گرفته است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Temperatures will soar.

    دما بالا خواهد رفت.

    soaring prices

    قیمت‌های رو به افزایش شدید

    verb - transitive C1

    بالا بودن، سربه‌فلک کشیدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    Mount Damavand soars above Tehran.

    کوه دماوند بر فراز تهران سربه فلک کشیده است.

    The skyscrapers of the city soar above the bustling streets.

    آسمان‌خراش‌های شهر بالای خیابان‌های پرهیاهو هستند.

    verb - intransitive

    (هواپیما و پرنده) پرواز کردن، اوج گرفتن (بدون بال زدن یا استفاده از نیرو)

    Birds soared lower and settled on rooftops.

    پرندگان به پایین پرواز می‌کردند و بر بام‌ها می‌نشستند.

    The eagle soared gracefully, using the warm air currents to stay aloft.

    عقاب با شکوه اوج گرفت و از جریان‌های هوای گرم برای ماندن در هوا استفاده کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The paper plane soared through the air before gently landing on the grass.

    هواپیمای کاغذی در هوا پرواز کرد و سپس به‌آرامی روی چمن فرود آمد.

    verb - intransitive

    عالی بودن، درخشیدن، شاهکار بودن، بی‌نظیر بودن

    The young ballet dancer soared in her debut performance, impressing the entire audience.

    رقصنده‌ی جوان باله در اجرای نخست خود درخشید و تمام حضار را تحت‌تأثیر قرار داد.

    The film soars thanks to the brilliant performances of its lead actors.

    این فیلم به‌لطف بازی‌های درخشان بازیگران اصلی‌اش، شاهکار می‌شود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد soar

    1. verb climb, fly
      Synonyms:
      rise mount ascend lift go up arise escalate rocket shoot fly sail glide wing skyrocket tower top uprear
      Antonyms:
      land
    1. verb to make or become greater or larger
      Synonyms:
      increase aggrandize amplify augment boost build build up burgeon enlarge escalate expand extend grow magnify mount multiply proliferate rise run up snowball swell upsurge wax beef up
    1. verb to rise abruptly and precipitously
      Synonyms:
      fly rise tower sail glide skyrocket rocket ascend sky aspire climb soar up float surge lift soar upwards mount shoot up zoom

    سوال‌های رایج soar

    گذشته‌ی ساده soar چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده soar در زبان انگلیسی soared است.

    شکل سوم soar چی میشه؟

    شکل سوم soar در زبان انگلیسی soared است.

    وجه وصفی حال soar چی میشه؟

    وجه وصفی حال soar در زبان انگلیسی soaring است.

    سوم‌شخص مفرد soar چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد soar در زبان انگلیسی soars است.

    ارجاع به لغت soar

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «soar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/soar

    لغات نزدیک soar

    • - soapwort
    • - soapy
    • - soar
    • - soarer
    • - soaring
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.