گذشتهی ساده:
toppedشکل سوم:
toppedسومشخص مفرد:
topsوجه وصفی حال:
toppingشکل جمع:
topsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
1- به پایان رساندن، تمام کردن 2- تا بالا پر کردن
رسیدن (به بالاترین سطح یا قیمت یا مقدار ممکن)، به حد غایی رسیدن، به حد نهایی رسیدن
1- در بالا، در اوج، درصدر 2- موفق، کامیاب
1- در بالای، در روی، بر روی 2- بهعلاوه، علاوهبراین 3- بلافاصله 4- دارای تسلط یا کنترل 5- رجوع شود به: resting upon
(امریکا - عامیانه) 1- از جا در رفتن، آتشی شدن 2- دیوانه شدن
(عامیانه) از محل درآمدهای ناخالص
سرسری، نسنجیده، همین جوری
1- در بالا، در اوج، درصدر 2- موفق، کامیاب
to (or at) the top of one's bent
با حداکثر کوشش و تقلا، با تمام نیرو
سرشیر همیشه روی شیر جمع میشود/ آدم برجسته همیشه رو میآید
(فریاد) از ته دل، با صدای بسیار بلند
(عامیانه) سربلند، خشنود، غرق در شور و شعف
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «top» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/top