گذشتهی ساده:
toppedشکل سوم:
toppedسومشخص مفرد:
topsوجه وصفی حال:
toppingشکل جمع:
tops(قسمتِ) بالا
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
She waited at the top of the stairs.
بالای پلهها منتظر ماند.
The pigeons sat on the tops of the building.
کبوترها بالای ساختمان نشسته بودند.
(قسمتِ) رو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I placed the laptop on the top of the table.
لپتاپ را روی میز گذاشتم.
She placed the vase on the top of the table.
گلدان را روی میز گذاشت.
ورزش بخش اول (در هر دورهی بازی (اینینگ)) (در بیسبال)
The visiting team's coach made a strategic decision at the top.
سرمربی تیم مهمان در بخش اول تصمیمی استراتژیک گرفت.
The game turned around in the top of the ninth inning.
بازی در بخش اول دورهی نهم زیرورو شد.
پوشاک تاپ
She wore a bright red top to the party.
او در مهمانی تاپ قرمز روشن پوشیده بود.
I need to buy a new top for the gym.
باید تاپ جدیدی برای باشگاه بخرم.
در، سر (بطری و قلم و غیره)
put the top on the teapot!
در قوری را بگذار!
I found a pen top on the floor.
یک سر قلم روی زمین پیدا کردم.
مجازی اوج، رأس
At 43, I was at the top of my profession.
در ۴۳ سالگی در اوج حرفهام بودم.
We believe that life at the top is stressful.
معتقدیم که زندگی در اوج استرسزا است.
فرفره
The colorful top spun rapidly on the wooden floor.
فرفرهی رنگارنگ روی کف چوبی بهسرعت میچرخید.
The top was a favorite toy among the group of friends.
فرفره اسباببازی محبوب گروه دوستان بود.
(انگلیسی هندی) گوشواره
She lost one of her silver tops while traveling.
یکی از گوشوارههای نقرهایاش را در سفر گم کرد.
I bought a new set of gold tops.
یک ست جدید گوشواره را خریدم.
گیاهشناسی برگها (اشاره به برگهای گیاهی که آن را برای ریشهاش میکارند)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
The tops of the carrots were wilted.
برگهای هویج پژمرده شده بود.
The turnip tops are bitter.
برگهای شلغم تلخ است.
بالا، بالایی، فوقانی
In the top drawer, she kept her most treasured possessions.
او در کشوی بالا باارزشترین اموالش را نگه میداشت.
The top floor of the building is where the CEO's office is located.
طبقهی فوقانی ساختمان جایی است که در آن دفتر مدیرعامل قرار دارد.
مهمترین، اصلیترین
The top priority of our team is to deliver excellent customer service.
مهمترین اولویت تیم ما ارائهی خدمات عالی به مشتریان است.
This restaurant is my top choice for a romantic dinner date.
این رستوران اصلیترین انتخاب من برای قرار شام عاشقانه است.
بیشترین، بالاترین
products which are selling at top prices
محصولاتی که به بیشترین قیمتها به فروش میرسند
They gained top honors.
آنان به بالاترین افتخارات دست یافتند.
نخبه، بلندپایه، طراز اول، سرآمد (شخص)
among the top three students in class
در زمرهی سه نفر از نخبهترین شاگردان کلاس
She aspires to be a top athlete in her sport.
او آرزو دارد در ورزش خود ورزشکاری طراز اول باشد.
انگلیسی بریتانیایی عالی، معرکه
That meal was top!
اون غذا عالی بود!
"What did you think of the movie?" "It was top, mate."
«نظرت در مورد فیلم چی بود؟» «عالی بود، رفیق.»
در بالای ... قرار داشتن، بر فراز ... بودن
the arches that top the windows
طاقهای ضربی که در بالای پنجرهها قرار دارند
The papers that top the desk need to be organized for the meeting.
کاغذهایی که بالای میز قرار دارند، باید برای جلسه مرتب شوند.
His thick black hair topped a wrinkled forehead.
موی پرپشت و سیاه او بر فراز یک پیشانی چروکیده قرار داشت.
در اول ... قرار داشتن، در صدر ... قرار داشتن
a book that tops the list
کتابی که در صدر فهرست قرار دارد
She topped the charts with her latest single.
او با آخرین تکآهنگ خود در اول جدول قرار گرفت.
از ... فراتر رفتن، از ... بیشتر شدن
She decided to top the previous bid in order to win the auction.
تصمیم گرفت برای برنده شدن در مزایده، از پیشنهاد قبلی فراتر برود.
The company decided to top their competitor's offer.
این شرکت تصمیم گرفت از پیشنهاد رقیب خود فراتر برود.
Our customers topped five thousand.
مشتریان ما از پنج هزار بیشتر شدند.
–یک، –بالا، –برتر
The company prides itself on providing a top-class work environment for its employees.
این شرکت به ارائهی محیط کاری درجهیک برای کارکنانش افتخار میکند.
The top-ranking officers implemented new security measures for the event.
افسران ردهبالا تدابیر امنیتی جدیدی را برای این رویداد اجرا کردند.
نوک، بالاترین نقطه
We reached the top of the hill just as the sun was setting.
درست زمانی که خورشید در حال غروب بود، به نوک تپه رسیدیم.
The hikers finally reached the top of the mountain.
کوهنوردان سرانجام به بالاترین نقطهی کوه رسیدند.
سر (بهویژه در عبارت «سر تا پا»)
Her outfit was stylish from top to toe.
لباسش از سر تا پا شیک بود.
The soldier's uniform was impeccable, from top to toe.
یونیفرم این سرباز از سر تا پا بیعیبونقص بود.
آغاز (از نظر نزدیک بودن به مبدأ)
The top of the morning was a peaceful time for reflection.
آغاز صبح زمان آرامی برای تأمل بود.
We enjoyed a cup of coffee at the top of the morning, watching the world wake up.
از یک فنجان قهوه در آغاز صبح لذت بردیم و شاهد بیدار شدن جهان بودیم.
اوج (صدا)
She shouted at the top of her voice.
با اوج صدایش فریاد زد.
The singer's voice reached the top of its range during the performance.
صدای این خواننده در حین اجرا به اوج رسید.
سکوی دکل (که در بالای دکل زیرین قرار دارد)
The crew gathered at the top to watch the sunset.
خدمه در سکوی دکل جمع شدند تا غروب خورشید را تماشا کنند.
The sailor climbed to the top to adjust the rigging.
ملوان به سکوی دکل رفت تا دکل را تنظیم کند.
سکوی ضدهوایی (در کشتی جنگی)
The sailors were stationed on the top of the warship.
ملوانان در سکوی ضدهوایی کشتی جنگی مستقر بودند.
The captain ordered the crew to prepare the top for incoming aerial attacks.
کاپیتان به خدمه دستور داد تا سکوی ضدهوایی را برای حملات هوایی آماده کنند.
فرفرهمانند (چرخش) (به توپ بیلیارد یا گلف)
His golf shot had a perfect top spin.
ضربهی گلف او چرخش فرفرهمانند عالیای داشت.
He added top spin to the ball.
چرخش فرفرهمانند را به توپ داد.
فیزیک سر (برای اشاره به کوارک سر که یکی از ذرات بنیادی و از اجزای اصلی تشکیلدهندهی ماده است)
The discovery of the top quark was a significant breakthrough in particle physics.
کشف کوارک سر پیشرفت مهمی در فیزیک ذرات بود.
The top quark plays a crucial role in the Standard Model of particle physics.
کوارک سر نقش مهمی در مدل استاندارد فیزیک ذرات دارد.
برتر بودن از
When it comes to painting he tops all his rivals.
در نقاشی برتر از همهی رقیبانش است.
The boxer aims to top his opponent in the upcoming match.
این بوکسور قصد دارد در مسابقهی پیشرو از حریفش برتر باشد.
پر کردن (با off میآید)
Can you please top off my gas tank before we hit the road?
آیا میشه لطفاً قبل از اینکه بزنیم به جاده، باک بنزینم رو پر کنی؟
I'll need to top off the dog's water bowl.
باید کاسهی آب سگ را پر کنم.
به پایان رساندن (معمولاً با off میآید)
They topped off the day with an hour's dancing.
روز را با یک ساعت رقص به پایان رساندند.
She decided to top off the evening with a delicious dessert.
تصمیم گرفت شب را با یک دسر خوشمزه به پایان برساند.
سر ... را زدن (گیاه و غیره)
The farmer topped the cornstalks.
کشاورز سر ساقههای ذرت را زد.
She carefully topped the carrots before adding them to the salad.
او قبل از افزودن هویج به سالاد، با دقت سر آنها را زد.
رد شدن، عبور کردن (از بالای چیزی)
The plane topped the clouds.
هواپیما از بالای ابرها عبور کرد.
The horse topped the barrier.
اسب از روی مانع رد شد.
بلندتر بودن
This summit is topped by only three other peaks in the world.
در جهان فقط سه قلهی دیگر از این قله بلندتر هستند.
The skyscraper tops all the other buildings in the city.
این آسمانخراش از تمام ساختمانهای دیگر شهر بلندتر است.
1- به پایان رساندن، تمام کردن 2- تا بالا پر کردن
رسیدن (به بالاترین سطح یا قیمت یا مقدار ممکن)، به حد غایی رسیدن، به حد نهایی رسیدن
1- در بالا، در اوج، درصدر 2- موفق، کامیاب
1- در بالای، در روی، بر روی 2- بهعلاوه، علاوهبراین 3- بلافاصله 4- دارای تسلط یا کنترل 5- رجوع شود به: resting upon
(امریکا - عامیانه) 1- از جا در رفتن، آتشی شدن 2- دیوانه شدن
(عامیانه) از محل درآمدهای ناخالص
سرسری، نسنجیده، همین جوری
1- در بالا، در اوج، درصدر 2- موفق، کامیاب
to (or at) the top of one's bent
با حداکثر کوشش و تقلا، با تمام نیرو
سرشیر همیشه روی شیر جمع میشود/ آدم برجسته همیشه رو میآید
(فریاد) از ته دل، با صدای بسیار بلند
(عامیانه) سربلند، خشنود، غرق در شور و شعف
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «top» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/top