آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ اسفند ۱۴۰۳

    Top

    tɑːp tɒp

    گذشته‌ی ساده:

    topped

    شکل سوم:

    topped

    سوم‌شخص مفرد:

    tops

    وجه وصفی حال:

    topping

    شکل جمع:

    tops

    معنی top | جمله با top

    noun countable A2

    (قسمتِ) بالا

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    She waited at the top of the stairs.

    بالای پله‌ها منتظر ماند.

    The pigeons sat on the tops of the building.

    کبوترها بالای ساختمان نشسته بودند.

    noun countable

    (قسمتِ) رو

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    I placed the laptop on the top of the table.

    لپ‌تاپ را روی میز گذاشتم.

    She placed the vase on the top of the table.

    گلدان را روی میز گذاشت.

    noun countable

    ورزش بخش اول (در هر دوره‌ی بازی (اینینگ)) (در بیسبال)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The visiting team's coach made a strategic decision at the top.

    سرمربی تیم مهمان در بخش اول تصمیمی استراتژیک گرفت.

    The game turned around in the top of the ninth inning.

    بازی در بخش اول دوره‌ی نهم زیرورو شد.

    noun countable B1

    پوشاک تاپ

    She wore a bright red top to the party.

    او در مهمانی تاپ قرمز روشن پوشیده بود.

    I need to buy a new top for the gym.

    باید تاپ جدیدی برای باشگاه بخرم.

    noun countable C1

    در، سر (بطری و قلم و غیره)

    put the top on the teapot!

    در قوری را بگذار!

    I found a pen top on the floor.

    یک سر قلم روی زمین پیدا کردم.

    noun singular C2

    مجازی اوج، رأس

    At 43, I was at the top of my profession.

    در ۴۳ سالگی در اوج حرفه‌ام بودم.

    We believe that life at the top is stressful.

    معتقدیم که زندگی در اوج استرس‌زا است.

    noun countable

    فرفره

    top, فرفره

    The colorful top spun rapidly on the wooden floor.

    فرفره‌ی رنگارنگ روی کف چوبی به‌سرعت می‌چرخید.

    The top was a favorite toy among the group of friends.

    فرفره اسباب‌بازی محبوب گروه دوستان بود.

    noun countable

    (انگلیسی هندی) گوشواره

    She lost one of her silver tops while traveling.

    یکی از گوشواره‌های نقره‌ای‌اش را در سفر گم کرد.

    I bought a new set of gold tops.

    یک ست جدید گوشواره را خریدم.

    noun plural

    گیاه‌شناسی برگ‌ها (اشاره به برگ‌های گیاهی که آن را برای ریشه‌اش می‌کارند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    The tops of the carrots were wilted.

    برگ‌های هویج پژمرده شده بود.

    The turnip tops are bitter.

    برگ‌های شلغم تلخ است.

    adjective B1

    بالا، بالایی، فوقانی

    In the top drawer, she kept her most treasured possessions.

    او در کشوی بالا باارزش‌ترین اموالش را نگه می‌داشت.

    The top floor of the building is where the CEO's office is located.

    طبقه‌ی فوقانی ساختمان جایی است که در آن دفتر مدیرعامل قرار دارد.

    adjective B2

    مهم‌ترین، اصلی‌ترین

    The top priority of our team is to deliver excellent customer service.

    مهم‌ترین اولویت تیم ما ارائه‌ی خدمات عالی به مشتریان است.

    This restaurant is my top choice for a romantic dinner date.

    این رستوران اصلی‌ترین انتخاب من برای قرار شام عاشقانه است.

    adjective

    بیشترین، بالاترین

    products which are selling at top prices

    محصولاتی که به بیشترین قیمت‌ها به فروش می‌رسند

    They gained top honors.

    آنان به بالاترین افتخارات دست یافتند.

    adjective B1

    نخبه، بلندپایه، طراز اول، سرآمد (شخص)

    among the top three students in class

    در زمره‌ی سه نفر از نخبه‌ترین شاگردان کلاس

    She aspires to be a top athlete in her sport.

    او آرزو دارد در ورزش خود ورزشکاری طراز اول باشد.

    adjective exclamation informal

    انگلیسی بریتانیایی عالی، معرکه

    That meal was top!

    اون غذا عالی بود!

    "What did you think of the movie?" "It was top, mate."

    «نظرت در مورد فیلم چی بود؟» «عالی بود، رفیق.»

    verb - transitive C2

    در بالای ... قرار داشتن، بر فراز ... بودن

    the arches that top the windows

    طاق‌های ضربی که در بالای پنجره‌ها قرار دارند

    The papers that top the desk need to be organized for the meeting.

    کاغذهایی که بالای میز قرار دارند، باید برای جلسه مرتب شوند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His thick black hair topped a wrinkled forehead.

    موی پرپشت و سیاه او بر فراز یک پیشانی چروکیده قرار داشت.

    verb - transitive C2

    در اول ... قرار داشتن، در صدر ... قرار داشتن

    a book that tops the list

    کتابی که در صدر فهرست قرار دارد

    She topped the charts with her latest single.

    او با آخرین تک‌آهنگ خود در اول جدول قرار گرفت.

    verb - transitive

    از ... فراتر رفتن، از ... بیشتر شدن

    She decided to top the previous bid in order to win the auction.

    تصمیم گرفت برای برنده شدن در مزایده، از پیشنهاد قبلی فراتر برود.

    The company decided to top their competitor's offer.

    این شرکت تصمیم گرفت از پیشنهاد رقیب خود فراتر برود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Our customers topped five thousand.

    مشتریان ما از پنج هزار بیشتر شدند.

    prefix

    –یک، –بالا، –برتر

    The company prides itself on providing a top-class work environment for its employees.

    این شرکت به ارائه‌ی محیط کاری درجه‌یک برای کارکنانش افتخار می‌کند.

    The top-ranking officers implemented new security measures for the event.

    افسران رده‌بالا تدابیر امنیتی جدیدی را برای این رویداد اجرا کردند.

    noun

    نوک، بالاترین نقطه

    We reached the top of the hill just as the sun was setting.

    درست زمانی که خورشید در حال غروب بود، به نوک تپه رسیدیم.

    The hikers finally reached the top of the mountain.

    کوه‌نوردان سرانجام به بالاترین نقطه‌ی کوه رسیدند.

    noun

    سر (به‌ویژه در عبارت «سر تا پا»)

    Her outfit was stylish from top to toe.

    لباسش از سر تا پا شیک بود.

    The soldier's uniform was impeccable, from top to toe.

    یونیفرم این سرباز از سر تا پا بی‌عیب‌و‌نقص بود.

    noun

    آغاز (از نظر نزدیک بودن به مبدأ)

    The top of the morning was a peaceful time for reflection.

    آغاز صبح زمان آرامی برای تأمل بود.

    We enjoyed a cup of coffee at the top of the morning, watching the world wake up.

    از یک فنجان قهوه در آغاز صبح لذت بردیم و شاهد بیدار شدن جهان بودیم.

    noun

    اوج (صدا)

    She shouted at the top of her voice.

    با اوج صدایش فریاد زد.

    The singer's voice reached the top of its range during the performance.

    صدای این خواننده در حین اجرا به اوج رسید.

    noun countable

    سکوی دکل (که در بالای دکل زیرین قرار دارد)

    The crew gathered at the top to watch the sunset.

    خدمه در سکوی دکل جمع شدند تا غروب خورشید را تماشا کنند.

    The sailor climbed to the top to adjust the rigging.

    ملوان به سکوی دکل رفت تا دکل را تنظیم کند.

    noun countable

    سکوی ضدهوایی (در کشتی جنگی)

    The sailors were stationed on the top of the warship.

    ملوانان در سکوی ضدهوایی کشتی جنگی مستقر بودند.

    The captain ordered the crew to prepare the top for incoming aerial attacks.

    کاپیتان به خدمه دستور داد تا سکوی ضدهوایی را برای حملات هوایی آماده کنند.

    noun

    فرفره‌مانند (چرخش) (به توپ بیلیارد یا گلف)

    His golf shot had a perfect top spin.

    ضربه‌ی گلف او چرخش فرفره‌مانند عالی‌ای داشت.

    He added top spin to the ball.

    چرخش فرفره‌مانند را به توپ داد.

    noun

    فیزیک سر (برای اشاره به کوارک سر که یکی از ذرات بنیادی و از اجزای اصلی تشکیل‌دهنده‌ی ماده است)

    The discovery of the top quark was a significant breakthrough in particle physics.

    کشف کوارک سر پیشرفت مهمی در فیزیک ذرات بود.

    The top quark plays a crucial role in the Standard Model of particle physics.

    کوارک سر نقش مهمی در مدل استاندارد فیزیک ذرات دارد.

    verb - transitive

    برتر بودن از

    When it comes to painting he tops all his rivals.

    در نقاشی برتر از همه‌ی رقیبانش است.

    The boxer aims to top his opponent in the upcoming match.

    این بوکسور قصد دارد در مسابقه‌ی پیش‌رو از حریفش برتر باشد.

    verb - transitive

    پر کردن (با off می‌آید)

    Can you please top off my gas tank before we hit the road?

    آیا می‌شه لطفاً قبل از اینکه بزنیم به جاده، باک بنزینم رو پر کنی؟

    I'll need to top off the dog's water bowl.

    باید کاسه‌ی آب سگ را پر کنم.

    verb - transitive

    به پایان رساندن (معمولاً با off می‌آید)

    They topped off the day with an hour's dancing.

    روز را با یک ساعت رقص به پایان رساندند.

    She decided to top off the evening with a delicious dessert.

    تصمیم گرفت شب را با یک دسر خوشمزه به پایان برساند.

    verb - transitive

    سر ... را زدن (گیاه و غیره)

    The farmer topped the cornstalks.

    کشاورز سر ساقه‌های ذرت را زد.

    She carefully topped the carrots before adding them to the salad.

    او قبل از افزودن هویج به سالاد، با دقت سر آن‌ها را زد.

    verb - transitive

    رد شدن، عبور کردن (از بالای چیزی)

    The plane topped the clouds.

    هواپیما از بالای ابرها عبور کرد.

    The horse topped the barrier.

    اسب از روی مانع رد شد.

    verb - transitive

    بلندتر بودن

    This summit is topped by only three other peaks in the world.

    در جهان فقط سه قله‌ی دیگر از این قله بلندتر هستند.

    The skyscraper tops all the other buildings in the city.

    این آسمان‌خراش از تمام ساختمان‌های دیگر شهر بلندتر است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد top

    1. adjective best, most important; highest
      Synonyms:
      chief first greatest head leading main most important paramount primary prime principal ruling superior supreme capital dominant elite excellent fine finest first-class first-rate foremost loftiest maximal maximum top-notch upper uppermost apical crack crowning culminating five-star outside sovereign tiptop top-drawer topmost
      Antonyms:
      least unimportant low lower lowest second-rate
    1. noun highest point
      Synonyms:
      peak summit height apex crown crest head high point maximum limit ceiling climax culmination acme zenith pinnacle tip point cap cover lid stopper face surface superficies cork fastigium apogee vertex meridian utmost cusp finial capital spire roof
      Antonyms:
      bottom base foot nadir lowest
    1. noun highest rank
      Synonyms:
      leader head chief best first place prime elite choice pick cream flower pride prize lead captain utmost
      Antonyms:
      bottom lowest
    1. verb place on or reach highest part
      Synonyms:
      cover climb crown cap finish surmount ascend scale garnish tip protect clothe cloak face roof reinforce spread over superimpose piggyback
      Antonyms:
      descend fall drop lower
    1. verb surpass
      Synonyms:
      exceed outdo better beat eclipse excel outshine transcend go beyond outstrip best blow away overrun be first shut out total bash run circles around fake out fox finagle goose clobber outfox
      Antonyms:
      lose fall behind
    1. verb remove the upper part
      Synonyms:
      cut off trim shorten crop lop off prune skim pare shave off scrape off curtail truncate dock shear amputate decapitate pollard ream file off detruncate cream
      Antonyms:
      add replace

    Phrasal verbs

    top off

    1- به پایان رساندن، تمام کردن 2- تا بالا پر کردن

    top out

    رسیدن (به بالاترین سطح یا قیمت یا مقدار ممکن)، به حد غایی رسیدن، به حد نهایی رسیدن

    Collocations

    on top

    1- در بالا، در اوج، درصدر 2- موفق، کامیاب

    on top of

    1- در بالای، در روی، بر روی 2- به‌علاوه، علاوه‌بر‌این 3- بلافاصله 4- دارای تسلط یا کنترل 5- رجوع شود به: resting upon

    Idioms

    blow one's top

    (امریکا - عامیانه) 1- از جا در رفتن، آتشی شدن 2- دیوانه شدن

    off the top

    (عامیانه) از محل درآمدهای ناخالص

    off the top of one's head

    سرسری، نسنجیده، همین جوری

    on top

    1- در بالا، در اوج، درصدر 2- موفق، کامیاب

    to (or at) the top of one's bent

    با حداکثر کوشش و تقلا، با تمام نیرو

    Idioms بیشتر

    cream always comes to the top

    سرشیر همیشه روی شیر جمع می‌شود/ آدم برجسته همیشه رو می‌آید

    at the top of one's lungs

    (فریاد) از ته دل، با صدای بسیار بلند

    on top of the world

    (عامیانه) سربلند، خشنود، غرق در شور و شعف

    لغات هم‌خانواده top

    • noun
      top, topping
    • adjective
      top, topless, topmost
    • verb - transitive
      top
    • adverb
      tops

    سوال‌های رایج top

    گذشته‌ی ساده top چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده top در زبان انگلیسی topped است.

    شکل سوم top چی میشه؟

    شکل سوم top در زبان انگلیسی topped است.

    شکل جمع top چی میشه؟

    شکل جمع top در زبان انگلیسی tops است.

    وجه وصفی حال top چی میشه؟

    وجه وصفی حال top در زبان انگلیسی topping است.

    سوم‌شخص مفرد top چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد top در زبان انگلیسی tops است.

    ارجاع به لغت top

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «top» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/top

    لغات نزدیک top

    • - toots
    • - tootsy or tootsie
    • - top
    • - top 40 (or forty)
    • - top banana
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.