امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Corner

ˈkɔːrnər ˈkɔːnə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cornered
  • شکل سوم:

    cornered
  • سوم‌شخص مفرد:

    corners
  • وجه وصفی حال:

    cornering
  • شکل جمع:

    corners

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
زاویه، گوشه، نبش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The building corners on two streets.
- ساختمان نبش دو خیابان قرار دارد.
- Suddenly, Mohsen appeared on the corner of the street.
- ناگهان محسن از پیچ خیابان (گوشه‌ی خیابان) ظاهر شد.
- All day, his mother sits in one corner of the room and weaves carpets.
- مادرش تمام روز در یک کنج اتاق می‌نشیند و فرش می‌بافد.
- She looked at us from the corner of her eye.
- از گوشه‌ی چشمش به ما نگاه کرد.
- He wrote his name on the corner of the page.
- او نام خود را در گوشه‌ی صفحه نوشت.
noun countable
جای دورافتاده
- They carried Iran's fame to the remotest corners of the world.
- آنان شهرت ایران را به دورترین نقاط جهان رسانیدند.
noun countable
بازار انحصاری، انحصار، قبضه
noun countable
(فوتبال) کرنر (خارج از آرایش فوتبالی)
noun countable
تنگنا، مخمصه، گرفتاری، گیر
noun
اطراف، در نزدیکی
- Spring is just around the corner.
- چیزی به بهار نمانده است، بهار نزدیک است.
- Hossein and Parvin live just around the corner.
- حسین و پروین در همین نزدیکی‌ها زندگی می‌کنند.
- Reporters arrived from every corner.
- گزارشگران از اطراف و اکناف وارد شدند.
adjective
کنج، واقع در گوشه
- a corner table
- میز سه کنج
- corner brick
- آجر نبشی
- a three-cornered scarf
- روسری سه گوش
verb - transitive
در تنگنا گذاشتن، تحت فشار قرار دادن، در مخمصه انداختن، گیر انداختن
- His wife's family have forced him into a corner.
- فامیل زنش او را در تنگنا گذاشته‌اند.
- a corner shop (or a corner store)
- دکان گوشه‌ی خیابان، دکان سرپیچ، دکان نبش
- The police chased the thief and cornered him in a house.
- پاسبان‌ها دزد را تعقیب کردند و در خانه‌ای گیر انداختند.
- A cornered animal is dangerous.
- حیوان گیر افتاده خطرناک است.
- He talked himself into a tight corner.
- او با حرف زدن خود را به دردسر انداخت.
- behold, when a cat is cornered / he will claw out the eyes of a tiger
- نبینی که چون گربه عاجز شود / برآرد به چنگال چشم از پلنگ
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
جلب توجه کردن در مصاحبه
verb - intransitive
دور زدن (اتوموبیل)
- This car corners well.
- این ماشین (سرپیچ) خوب دور می‌زند.
verb - intransitive
به گوشه، حاشیه راندن
verb - intransitive
کنار گذاشته شدن
verb - transitive
(کالا یا سهام) قبضه کردن، تحت اختیار درآوردن، به چنگ آوردن
- The Japanese have cornered a third of the road-construction contracts.
- ژاپنی‌ها یک سوم قراردادهای راه‌سازی را به چنگ آورده‌اند.
- He is trying to corner the leather market.
- او می‌کوشد بازار چرم را قبضه کند.
- The country's economy is turning the corner.
- اقتصاد کشور رو به بهبود است.
- Those who have the corner on the rice market ...
- آنان که بازار برنج را در اختیار دارند ...
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد corner

  1. noun angle
    Synonyms:
    bend branch cloverleaf crook crossing edge fork intersection joint junction projection ridge rim shift V veer Y
  1. noun niche
    Synonyms:
    angle cavity compartment cranny hideaway hide-out hole indentation nook recess retreat
  1. noun predicament
    Synonyms:
    box difficulty dilemma distress fix hole impasse impediment jam knot pickle plight scrape tight spot
  1. verb trap
    Synonyms:
    bottle bring to bay capture catch collar fool get on ropes have up a tree mousetrap nab put out seize tree trick trouble
    Antonyms:
    allow let go release

Collocations

Idioms

  • cut corners

    میان‌بر رفتن، از سر و ته چیزی زدن، ماست‌مالی کردن، سرسری انجام دادن، سمبل کردن

  • just around the corner

    1- مجاور، در نزدیکی، نزدیک

    2- زود، (از نظر زمان) نزدیک، عن‌قریب

ارجاع به لغت corner

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/corner

لغات نزدیک corner

پیشنهاد بهبود معانی