فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dilemma

dəˈlemə / / daɪ- dəˈlemə / / daɪ-

شکل جمع:

dilemmas

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

دوراهی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

The team was in a dilemma about which strategy to pursue for the upcoming project.

تیم در دوراهی در مورد اینکه کدام استراتژی را برای پروژه‌ی آتی دنبال کند، قرار داشت.

Death and life dilemma

دوراهی مرگ و زندگی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She faced a terrible dilemma.

او با یک دوراهی بسیار بد روبه‌رو شد.

noun countable

معضل، مشکل، مخمصه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Our dilemma was whether to lower prices or to accept fewer sales.

معضل ما این بود که اگر قیمت‌ها را کم نمی‌کردیم، فروش ما کم می‌شد.

The team was caught in a dilemma during the game.

این تیم در جریان بازی در مخمصه قرار گرفت.

noun countable

مسئله‌ی پیچیده، معمای حل‌نشدنی، وضع دشوار

That subject gradually evolved into a dilemma.

آن موضوع کم‌کم به‌صورت معمای حل‌نشدنی در آمد.

a moral dilemma

یک مسئله‌ی پیچیده‌ی اخلاقی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dilemma

  1. noun crisis
    Synonyms:
    problem difficulty mess predicament fix jam spot scrape plight impasse quandary puzzle perplexity embarrassment corner strait pickle hole bind tight corner Catch-22 double bind mire box hooker
    Antonyms:
    solution miracle wonder

Idioms

on the horn of a dilemma

دچار یک معما، مجبور به گزینش یکی از دو چیز بد

ارجاع به لغت dilemma

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dilemma» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dilemma

لغات نزدیک dilemma

پیشنهاد بهبود معانی