شکل جمع:
dilemmasدوراهی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The team was in a dilemma about which strategy to pursue for the upcoming project.
تیم در دوراهی در مورد اینکه کدام استراتژی را برای پروژهی آتی دنبال کند، قرار داشت.
Death and life dilemma
دوراهی مرگ و زندگی
She faced a terrible dilemma.
او با یک دوراهی بسیار بد روبهرو شد.
معضل، مشکل، مخمصه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Our dilemma was whether to lower prices or to accept fewer sales.
معضل ما این بود که اگر قیمتها را کم نمیکردیم، فروش ما کم میشد.
The team was caught in a dilemma during the game.
این تیم در جریان بازی در مخمصه قرار گرفت.
مسئلهی پیچیده، معمای حلنشدنی، وضع دشوار
That subject gradually evolved into a dilemma.
آن موضوع کمکم بهصورت معمای حلنشدنی در آمد.
a moral dilemma
یک مسئلهی پیچیدهی اخلاقی
دچار یک معما، مجبور به گزینش یکی از دو چیز بد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dilemma» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dilemma