فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dilatory

ˈdɪlətɔːri ˈdɪlətri

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

اتساعی، ورمی، تأخیری، کند، بطی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

dilatory tactics

تدبیرهای تأخیر جویانه

He is very dilatory in answering letters.

او در پاسخ دادن به نامه بسیار کاهل است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dilatory

  1. adjective procrastinating
    Synonyms:
    lazy slow late tardy delaying putting off laggard slack deliberate dallying lingering loitering leisurely unhurried unhasty time-wasting negligent neglectful remiss sluggish tarrying backward behindhand lax snail-like moratory
    Antonyms:
    hard-working diligent eager enthusiastic ready zealous

ارجاع به لغت dilatory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dilatory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dilatory

لغات نزدیک dilatory

پیشنهاد بهبود معانی