با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Dilatory

ˈdɪlətɔːri ˈdɪlətri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
اتساعی، ورمی، تأخیری، کند، بطی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- dilatory tactics
- تدبیرهای تأخیر جویانه
- He is very dilatory in answering letters.
- او در پاسخ دادن به نامه بسیار کاهل است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dilatory

  1. adjective procrastinating
    Synonyms: backward, behindhand, dallying, delaying, deliberate, laggard, late, lax, lazy, leisurely, lingering, loitering, moratory, neglectful, negligent, putting off, remiss, slack, slow, sluggish, snail-like, tardy, tarrying, time-wasting, unhasty, unhurried
    Antonyms: diligent, eager, enthusiastic, hard-working, ready, zealous

ارجاع به لغت dilatory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dilatory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dilatory

لغات نزدیک dilatory

پیشنهاد بهبود معانی