Remiss

rɪˈmɪs rɪˈmɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌مبالات، بی‌قید، غفلت کار، سست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- remiss in the performance of duties
- سهل‌انگار در انجام وظایف
- He is remiss in paying his debts.
- او در پرداخت بدهی‌های خود اهمال می‌کند.
- You have been very remiss.
- شما خیلی کوتاهی کرده‌اید.
- remiss discipline
- انضباط شل و ول
- in his remiss hours
- در اوقات تنبلی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد remiss

  1. adjective careless, thoughtless
    Synonyms: any old way, any which way, asleep at switch, asleep on job, behindhand, culpable, daydreaming, defaultant, delinquent, derelict, dilatory, disregardful, fainéant, forgetful, heedless, inattentive, indifferent, indolent, lackadaisical, lax, lazy, neglectful, negligent, regardless, slack, slapdash, slipshod, sloppy, slothful, slow, tardy, uninterested, unmindful, woolgathering
    Antonyms: careful, mindful, scrupulous, thorough, thoughtful

ارجاع به لغت remiss

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «remiss» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/remiss

لغات نزدیک remiss

پیشنهاد بهبود معانی