آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Sloppy

ˈslɑːpi ˈslɒpi

صفت تفضیلی:

sloppier

صفت عالی:

sloppiest

معنی sloppy | جمله با sloppy

adjective

نامرتب، شلخته، افتاده، گشاد، وِل، بدفرم

She prefers elegant dresses to sloppy, casual wear.

او لباس‌های شیک را به لباس‌های گشاد و راحت ترجیح می‌دهد.

His sloppy clothes made him look like he had just gotten out of bed.

لباس‌های نامرتبش طوری بود که انگار تازه از خواب بیدار شده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Susan dresses sloppily.

سوسن شلخته‌وار لباس می‌پوشد.

adjective

بی‌دقت، سهل‌انگار، سرسری، نامنظم، بی‌ملاحظه، غیرحرفه‌ای، عجولانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The engineer's sloppy calculations nearly caused a major failure.

محاسبات عجولانه‌ی مهندس نزدیک بود باعث خرابی بزرگی شود.

He made a sloppy presentation, and the manager wasn’t impressed.

او ارائه‌ای سهل‌انگارانه انجام داد و مدیر تحت‌تأثیر قرار نگرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

sloppy repair

تعمیر ناشیانه

sloppy writing

نگارش سرهم‌بندی‌شده

adjective

شُل، خیس، آبکی، آبدار

I don’t like sloppy soup. it feels more like water than food.

من سوپ شل دوست ندارم؛ بیشتر شبیه آب است تا غذا.

The mud in the backyard was so sloppy that our shoes kept getting stuck.

گل‌ولای در حیاط پشتی آن‌قدر خیس بود که کفش‌هایمان مدام گیر می‌کرد.

adjective

گل‌آلود، خیس، نرم (زمین یا مسیر مسابقه)

The sloppy dirt made it hard for the horses to run at full speed.

خاک نرم باعث شد که اسب‌ها نتوانند با سرعت کامل بدوند.

After the heavy rain, the soccer field became sloppy and slippery.

بعداز باران شدید، زمین فوتبال خیس و لغزنده شد.

adjective informal

لوس، آبکی (در بیان احساسات)

I don’t like those sloppy love letters that are full of clichés.

من آن نامه‌های عاشقانه‌ی لوس و کلیشه‌ای را دوست ندارم.

Their sloppy affection embarrassed their friends at the party.

ابراز احساسات آبکی آن‌ها، دوستانشان را در مهمانی شرمنده کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد sloppy

سوال‌های رایج sloppy

معنی اسلاپی - Sloppy به فارسی یعنی چه؟

کلمه "sloppy" در زبان انگلیسی به صورت صفت به کار می‌رود و دارای معانی مختلفی است که بسته به زمینه‌ی استفاده، می‌تواند معانی متفاوتی داشته باشد.

معنی کلی و ریشه لغوی:

کلمه "sloppy" از واژه "slop" گرفته شده است که به معنای مایع ریخته شده یا چیزی است که نامرتب و خیس است. این ریشه باعث شده است که "sloppy" به معنای چیزی نامرتب، کثیف یا بدون دقت باشد.


معانی و کاربردهای مختلف:

۱. نامرتب و شلخته:

اصلی‌ترین معنی "sloppy" اشاره به چیزی دارد که به صورت نامرتب، شلخته یا بی‌نظم است. مثلاً لباس‌های شلخته یا اتاقی که به هم ریخته باشد را می‌توان "sloppy" توصیف کرد.


۲. بی‌دقت و بد انجام شده:

"Sloppy" می‌تواند به کاری اشاره داشته باشد که با بی‌دقتی یا عجله انجام شده و کیفیت پایینی دارد. مثلاً یک گزارش یا پروژه که بدون دقت تهیه شده باشد.


۳. خیس یا غرق در مایع:

گاهی اوقات "sloppy" به معنای خیس و لغزنده است، مثلا وقتی کسی در گل یا آب زیاد فرو رفته باشد.


۴. احساسی و بیش از حد احساساتی:

در برخی موارد، "sloppy" برای توصیف رفتار یا حرف‌هایی به کار می‌رود که بیش از حد احساساتی یا احساسی و حتی کمی بچگانه و غیرجدی هستند.


- این کلمه معمولا بار منفی دارد و اشاره به کم‌کاری، بی‌نظمی یا بی‌دقتی می‌کند.

- در مکالمات روزمره، وقتی کسی می‌گوید "Don't be sloppy!" یعنی از کسی می‌خواهد که دقیق‌تر و منظم‌تر باشد.

- "Sloppy" را می‌توان به عنوان توصیف برای رفتار، ظاهر، نوشتار، کار یا حتی غذا استفاده کرد، اما در هر مورد معنی متفاوتی می‌گیرد.

- واژه‌های مشابه و مترادف شامل "messy" (نامرتب) و "careless" (بی‌دقت) هستند، اما "sloppy" معمولا حس قوی‌تری از بی‌نظمی و کم‌کاری را منتقل می‌کند.

صفت تفضیلی sloppy چی میشه؟

صفت تفضیلی sloppy در زبان انگلیسی sloppier است.

صفت عالی sloppy چی میشه؟

صفت عالی sloppy در زبان انگلیسی sloppiest است.

ارجاع به لغت sloppy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sloppy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sloppy

لغات نزدیک sloppy

پیشنهاد بهبود معانی