فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sloppy

ˈslɑːpi ˈslɒpi

صفت تفضیلی:

sloppier

صفت عالی:

sloppiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

کثیف، درهم‌وبرهم، نامرتب، شلخته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a sloppy student

شاگرد شورتی

Susan dresses sloppily.

سوسن شلخته‌وار لباس می‌پوشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

sloppy writing

نگارش سرهم‌بندی‌شده

sloppy repair

تعمیر ناشیانه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sloppy

  1. adjective messy
    Synonyms:
    dirty untidy unkempt disheveled slovenly careless slapdash clumsy awkward botched poor mediocre inattentive not clean dingy muddy wet watery slushy sludgy splashy slipshod unthorough bedraggled tacky
    Antonyms:
    clean tidy neat orderly

ارجاع به لغت sloppy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sloppy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sloppy

لغات نزدیک sloppy

پیشنهاد بهبود معانی