آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ اسفند ۱۴۰۳

    Dirty

    ˈdɜrːt̬i ˈdɜːti

    صفت تفضیلی:

    dirtier

    صفت عالی:

    dirtiest

    معنی dirty | جمله با dirty

    adjective A2

    چرکین، چرک، کثیف، ناپاک

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    My mother put the dirty clothes in the washing machine.

    مادرم لباسهای کثیف را در ماشین لباسشویی انداخت.

    Cleaning a sewer is a dirty business.

    پاک کردن راه فاضلاب کار کثیفی است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    White clothes dirty easily.

    لباس سفید زود چرک می‌شود.

    the dirty hands of the gardener's children

    دست‌های چرکین بچه‌های باغبان

    adjective informal

    زننده، رکیک، پست، رذل، فرومایه، ناجوانمرد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    Don't use dirty language in front of the kids!

    جلو بچه‌ها حرف رکیک نزن!

    He has a dirty mind.

    او فکرش ناپاک است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Dirty old men who always stare at women

    پیرمردان هیزی که مرتب به زن‌ها خیره می‌شوند.

    The dirty football player who kicked me on purpose.

    فوتبالیست ناجوانمردی که عمداً به من لگد زد.

    dirty jokes

    شوخی‌های زننده

    a dirty coward

    ترسوی فرومایه

    adjective informal

    مبتذل، مستهجن

    Some people secretly read dirty magazines.

    برخی افراد به‌طور مخفیانه مجلات مستهجن می‌خوانند.

    Parents worry about their children watching dirty movies.

    والدین نگران تماشای فیلم‌های مبتذل توسط فرزندانشان هستند.

    adjective

    انگلیسی بریتانیایی پرچرب، ناسالم، چرب‌وچیلی

    I love a good dirty burger with lots of cheese and bacon.

    من همبرگری چرب‌وچیل با مقدار زیادی پنیر و بیکن را دوست دارم.

    Even though it’s unhealthy, I can't resist a plate of dirty wings covered in spicy sauce.

    بااینکه ناسالم است، اما نمی‌توانم در برابر بشقاب بال مرغ چرب با سس تند مقاومت کنم.

    adjective

    (رنگ) تیره، کدر

    The sky looked dirty after the storm, lacking its usual bright blue hue.

    پس‌از طوفان، آسمان کدر به نظر می‌رسید و رنگ آبی معمولی خود را نداشت.

    The painting had a dirty red tone that made it look outdated.

    تابلوی نقاشی رنگ قرمز تیره‌ای داشت که آن را قدیمی نشان می‌داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She had dirty blonde hair.

    او گیسوی زرد بدفامی داشت.

    a dirty green

    سبز تیره

    adjective

    آب‌و‌هوا بد، نامساعد، طوفانی، مه‌آلود

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

    مشاهده

    I am sick of this dirty weather!

    از این هوای گند بیزارم!

    The plane was delayed due to dirty weather conditions.

    پرواز به‌دلیل شرایط هوایی نامساعد تأخیر داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Driving in such dirty weather can be very dangerous.

    رانندگی در چنین هوای مه‌آلود و طوفانی می‌تواند بسیار خطرناک باشد.

    adjective

    موسیقی گوشخراش، خش‌دار، خشن

    The musician played the trumpet with a deep and dirty tone.

    موسیقی‌دان ترومپت را با صدایی عمیق و خشن نواخت.

    The blues musician’s voice had a natural dirty tone that made his songs more emotional.

    صدای خواننده‌ی بلوز به‌طور طبیعی خش‌دار بود که باعث می‌شد آهنگ‌هایش احساسی‌تر شوند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a dirty trumpet

    شیپور گوش‌خراش

    adverb

    بدجنسانه، ناعادلانه، فریب‌کارانه، ناجوانمردانه، حیله‌گرانه

    He fought dirty to win the match, using every trick he could.

    او برای بردن مسابقه ناجوانمردانه جنگید و از هر حیله‌ای استفاده کرد.

    The politician played dirty to defeat his opponent in the election.

    آن سیاستمدار برای شکست دادن رقیبش در انتخابات، فریبکارانه عمل کرد.

    verb - transitive

    لکه‌دار کردن، ننگین کردن، کثیف کردن

    He dirtied his own family's honor.

    او آبروی خانواده‌ی خود را لکه‌دار کرد.

    She accidentally dirtied her shoes in the mud.

    او به‌طور تصادفی کفش‌هایش را در گل کثیف کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد dirty

    1. adjective soiled, unclean
      Synonyms:
      unclean messy untidy filthy foul grimy nasty sloppy smudged stained sullied polluted greasy muddy dusty unwashed unhygienic unsanitary icky yucky grubby mucky smutty sooty scummy contaminated spotted lousy defiled scuzzy slovenly unkempt unlaundered unswept undusted black crummy squalled dungy slimy dishabille disheveled bedraggled fouled grungy pigpen raunchy begrimed slatternly dreggy murky mung disarrayed straggly unsightly
      Antonyms:
      clean pure spotless sterile
    1. adjective obscene, pornographic
      Synonyms:
      vulgar indecent immoral impure filthy nasty lewd smutty salacious risqué coarse blue low base vile sordid scurvy ribald mean despicable contemptible unclean uncleanly unchaste squalid scatological off-color
      Antonyms:
      moral clean upright
    1. adjective dishonest
      Synonyms:
      deceitful dishonest untruthful cheating corrupt unscrupulous underhanded sneaky shady crooked double-dealing unethical foul shifty sleazy sordid below the belt shabby
      Antonyms:
      nice clean
    1. verb cause to be soiled
      Synonyms:
      stain spot foul smudge pollute taint mess up smear soil muddy contaminate defile spoil sully tarnish blacken smirch grime discolor decay rot blur coat tar blotch besoil botch debase draggle make impure make dusty begrime smutch spatter smoke encrust sweat mold
      Antonyms:
      clean cleanse purify sterilize

    Collocations

    get your (hands) dirty

    دست به کار شدن، آستین بالا زدن (کنایه از شروع کار یدی یا سخت)

    get your hands dirty

    آستین بالا زدن / وارد گود شدن / (در کاری) مشارکت عملی کردن

    play a dirty trick

    کلک زدن / حقه کثیف زدن / کلک ناجوانمردانه زدن

    Idioms

    a dirty weekend

    (انگلیس - عامیانه) تعطیل آخر هفته که در آن روابط جنسی نامشروع انجام می‌شود

    a dirty shame

    وضع رقت‌بار، حیف

    do somebody's dirty work

    کارهای ناخوشایند (و گاهی ناشایسته‌ی) دیگران را برایشان انجام دادن

    do the dirty on somebody

    نارو زدن، گول زدن

    play dirty

    تقلب کردن، ناجوانمردانه بازی کردن

    سوال‌های رایج dirty

    صفت تفضیلی dirty چی میشه؟

    صفت تفضیلی dirty در زبان انگلیسی dirtier است.

    صفت عالی dirty چی میشه؟

    صفت عالی dirty در زبان انگلیسی dirtiest است.

    ارجاع به لغت dirty

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dirty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dirty

    لغات نزدیک dirty

    • - dirt-cheap
    • - dirtily
    • - dirty
    • - dirty linen (or laundry)
    • - dirty old man
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.