صفت تفضیلی:
dirtierصفت عالی:
dirtiestچرکین، چرک، کثیف، ناپاک
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
My mother put the dirty clothes in the washing machine.
مادرم لباسهای کثیف را در ماشین لباسشویی انداخت.
Cleaning a sewer is a dirty business.
پاک کردن راه فاضلاب کار کثیفی است.
White clothes dirty easily.
لباس سفید زود چرک میشود.
the dirty hands of the gardener's children
دستهای چرکین بچههای باغبان
زننده، رکیک، پست، رذل، فرومایه، ناجوانمرد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don't use dirty language in front of the kids!
جلو بچهها حرف رکیک نزن!
He has a dirty mind.
او فکرش ناپاک است.
Dirty old men who always stare at women
پیرمردان هیزی که مرتب به زنها خیره میشوند.
The dirty football player who kicked me on purpose.
فوتبالیست ناجوانمردی که عمداً به من لگد زد.
dirty jokes
شوخیهای زننده
a dirty coward
ترسوی فرومایه
مبتذل، مستهجن
Some people secretly read dirty magazines.
برخی افراد بهطور مخفیانه مجلات مستهجن میخوانند.
Parents worry about their children watching dirty movies.
والدین نگران تماشای فیلمهای مبتذل توسط فرزندانشان هستند.
انگلیسی بریتانیایی پرچرب، ناسالم، چربوچیلی
I love a good dirty burger with lots of cheese and bacon.
من همبرگری چربوچیل با مقدار زیادی پنیر و بیکن را دوست دارم.
Even though it’s unhealthy, I can't resist a plate of dirty wings covered in spicy sauce.
بااینکه ناسالم است، اما نمیتوانم در برابر بشقاب بال مرغ چرب با سس تند مقاومت کنم.
(رنگ) تیره، کدر
The sky looked dirty after the storm, lacking its usual bright blue hue.
پساز طوفان، آسمان کدر به نظر میرسید و رنگ آبی معمولی خود را نداشت.
The painting had a dirty red tone that made it look outdated.
تابلوی نقاشی رنگ قرمز تیرهای داشت که آن را قدیمی نشان میداد.
She had dirty blonde hair.
او گیسوی زرد بدفامی داشت.
a dirty green
سبز تیره
آبوهوا بد، نامساعد، طوفانی، مهآلود
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی آبوهوا
I am sick of this dirty weather!
از این هوای گند بیزارم!
The plane was delayed due to dirty weather conditions.
پرواز بهدلیل شرایط هوایی نامساعد تأخیر داشت.
Driving in such dirty weather can be very dangerous.
رانندگی در چنین هوای مهآلود و طوفانی میتواند بسیار خطرناک باشد.
موسیقی گوشخراش، خشدار، خشن
The musician played the trumpet with a deep and dirty tone.
موسیقیدان ترومپت را با صدایی عمیق و خشن نواخت.
The blues musician’s voice had a natural dirty tone that made his songs more emotional.
صدای خوانندهی بلوز بهطور طبیعی خشدار بود که باعث میشد آهنگهایش احساسیتر شوند.
a dirty trumpet
شیپور گوشخراش
بدجنسانه، ناعادلانه، فریبکارانه، ناجوانمردانه، حیلهگرانه
He fought dirty to win the match, using every trick he could.
او برای بردن مسابقه ناجوانمردانه جنگید و از هر حیلهای استفاده کرد.
The politician played dirty to defeat his opponent in the election.
آن سیاستمدار برای شکست دادن رقیبش در انتخابات، فریبکارانه عمل کرد.
لکهدار کردن، ننگین کردن، کثیف کردن
He dirtied his own family's honor.
او آبروی خانوادهی خود را لکهدار کرد.
She accidentally dirtied her shoes in the mud.
او بهطور تصادفی کفشهایش را در گل کثیف کرد.
دست به کار شدن، آستین بالا زدن (کنایه از شروع کار یدی یا سخت)
آستین بالا زدن / وارد گود شدن / (در کاری) مشارکت عملی کردن
کلک زدن / حقه کثیف زدن / کلک ناجوانمردانه زدن
(انگلیس - عامیانه) تعطیل آخر هفته که در آن روابط جنسی نامشروع انجام میشود
وضع رقتبار، حیف
کارهای ناخوشایند (و گاهی ناشایستهی) دیگران را برایشان انجام دادن
نارو زدن، گول زدن
تقلب کردن، ناجوانمردانه بازی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dirty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dirty