فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Icky

ˈɪki ˈɪki

صفت تفضیلی:

ickier

صفت عالی:

ickiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal

زننده، چندش، ناخوشایند، نفرت‌انگیز، تنفرانگیز

After the rain, the muddy puddles looked icky.

پس‌از باران، گودال‌های گلی چندش بودند.

O, what an icky dinner table!

وای چه میز خوراک زننده‌ای!

adjective

کودکانه اَخ، اَه، بد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He didn't want to touch the icky jelly on his fingers.

نمی‌خواست به ژله‌ی اَهی که روی انگشتانش بود دست بزند.

I don’t want to eat that icky broccoli.

من نمی‌خواهم آن کلم بروکلی اَخ را بخورم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد icky

  1. adjective not pleasant
    Synonyms:
    nasty offensive horrible disgusting revolting sickening vile repellent loathsome noisome
    Antonyms:
    nice good pleasing

ارجاع به لغت icky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «icky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/icky

لغات نزدیک icky

پیشنهاد بهبود معانی