صفت تفضیلی:
nastierصفت عالی:
nastiestتهوعآور، بد، بیزارکننده، ناخوشایند، تنفرآمیز، منزجرکننده
The food had a nasty taste.
غذا مزهی بدی داشت.
nasty medicine
داروی تهوعآور
بدجنس، نامهربان، بدقلق، تندخو، بدخلق، بداخلاق، کجخلق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Socrates' wife had a nasty temper.
زن سقراط خیلی بدجنس بود.
When I said I didn't have any money, she turned nasty.
وقتی گفتم پول ندارم، کجخلق شد.
انگلیسی بریتانیایی بسیار بد، ناخوشایند، شاق، آزاردهنده، افتضاح
a nasty question
پرسش آزاردهنده
Last winter was really nasty.
زمستان گذشته واقعاً افتضاح بود.
nasty weather
هوای بسیار بد
زشت، زننده، تندوزننده، ناگوار، ناپسند، ناخوشایند
nasty words
حرفهای زننده
a nasty trick
حیلهی زشت
مشقتبار، جانفرسا، سخت، ناگوار، کریه، وحشتناک
a nasty wound
زخم جانفرسا
nasty living conditions
شرایط زندگی وحشتناک
Their lives were short and nasty.
عمر آنها کوتاه و پرمشقت بود.
عادت زشت، عادت ناپسند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nasty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nasty