فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Blue

bluː bluː

شکل جمع:

blues

صفت تفضیلی:

bluer

صفت عالی:

bluest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1

رنگ آبی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

مشاهده

the blue flowers

گل‌های آبی

The little girl wore a blue dress to the party.

دخترک برای مهمانی لباس آبی پوشیده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

blue curtains

پرده‌های آبی

The little girl's eyes were the same bright blue as her mother's.

چشم‌های دخترک مثل چشم‌های مادرش آبی روشن بود.

The sky is blue.

آسمان آبی است.

adjective

رنگ مایل به آبی، نسبتاً آبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

the blue haze of tobacco smoke

تیرگی نسبتاً آبی دود تنباکو

the blue hue of the mountains

رنگ مایل به آبی کوه‌ها

adjective

مستهجن، زننده، خارج از نزاکت، ناشایست، شنیع، زشت، ناپسند (نشان‌دهنده یا اشاره به فعالیت جنسی به‌گونه‌ای که بسیاری از افراد را برنجاند)

a blue movie

فیلم مستهجن

a blue joke

جوک زننده

adjective

غمگین، اندوهگین، محزون

This kind of music makes me blue.

این نوع موسیقی مرا اندوهگین می‌کند.

I am feeling blue.

احساس اندوه می‌کنم.

adjective

بسیار خام (گوشت)

The health department issued a warning against consuming blue meat.

وزارت بهداشت نسبت به مصرف گوشت بسیار خام هشدار داد.

blue steak

استیک بسیار خام

noun countable informal

بگومگو، جروبحث، مشاجره (انگلیسی استرالیایی)

She had a blue with her husband in the middle of the street.

وسط خیابون با شوهرش جروبحث کرد.

The blue between the coach and player resulted in the player being benched.

بگومگوی بین مربی و بازیکن منجر به نیمکت‌نشینی این بازیکن شد.

noun countable uncountable

رنگ آبی

adjective

روشن‌فکر، دانا (برای خانم‌ها)

She is a blue woman.

او زنی روشن‌فکر است.

The blue woman was the most knowledgeable person in the room.

این زن دانا آگاه‌ترین فرد اتاق بود.

adjective

سخت‌گیر، مقرراتی (از نظر مذهبی و اخلاقی)

She is very blue about sex.

او در مورد رابطه‌ی جنسی بسیار سخت‌گیر است.

his blue attitude

رویکرد مقرراتی او

adjective

حامی یا متمایل به دموکرات‌ها (ایالات متحده‌ی آمریکا)

blue states

ایالت‌های حامی دموکرات‌ها

Many blue lawmakers advocate for gun control.

بسیاری از قانون‌گذاران حامی دموکرات‌ها طرفدار کنترل اسلحه هستند.

noun

لباس یا یونیفرم آبی‌رنگ

I always wear blue.

همیشه لباس آبی‌رنگ می‌پوشم.

dress blues

یونیفرم‌های آبی‌رنگ

verb - transitive

آبی‌رنگ کردن، به رنگ آبی درآوردن

The costume designer blued the fabric.

طراح لباس پارچه را آبی کرد.

She decided to blue her curtains.

تصمیم گرفت پرده‌هایش را به رنگ آبی درآورد.

adjective noun

کبود

He was whipped black and blue.

کمر او از شلاق سیاه و کبود شده بود.

verb - transitive

حرارت دادن (تا زمانی که به رنگ آبی درآید) (آهن یا فولاد تا حدود ۵۵۰ تا ۶۰۰ درجه‌ی فارنهایت (=۲۸۷/۷۷۸ تا ۳۱۵/۵۵۶ درجه‌ی سلسیوس))

To enhance the aesthetic appeal of the knife, the bladesmith decided to blue it.

آهنگر به‌منظور افزایش جذابیت ظاهری چاقو تصمیم گرفت آن را تا آبی شدن حرارت دهد.

The craftsman skillfully blued the copper plate to give it a unique, bluish hue.

این صنعتگر ماهرانه بشقاب مسی را حرارت داد تا رنگ منحصر‌به‌فرد و مایل به آبی به آن بدهد.

verb - intransitive

کبود شدن

The patient's skin blued.

پوست بیمار کبود شد.

He’s turning blue.

داره کبود می‌شه.

slang verb - transitive informal

ولخرجی کردن، پول حرام کردن، اسراف کردن

They were blueing a lot of money for things they didn't need.

آنان پول زیادی برای چیزهایی که نیاز نداشتند حرام می‌کردند.

He was warned not to blue away his entire salary on gambling, but he didn't listen.

به او هشدار داده شد که تمام حقوقش را صرف قمار نکند، اما گوش نداد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blue

  1. adjective sky, sea color
    Synonyms:
    royal navy cobalt azure beryl cerulean teal turquoise indigo sapphire ultramarine
  1. adjective sad
    Synonyms:
    unhappy sad down low depressed downhearted downcast gloomy glum dejected dispirited melancholy moody dismal fed up despondent woebegone disconsolate
    Antonyms:
    happy joyful joyous lighthearted upbeat gay
  1. adjective vulgar
    Synonyms:
    dirty indecent naughty suggestive lewd obscene bawdy smutty salty off-color racy risqué spicy wicked shady
    Antonyms:
    decent clean unvulgar

Collocations

the blue

1- آسمان 2- دریا

blue vitriol

(chalcanthite ،copper sulfate) کات کبود

Idioms

once in a blue moon

خیلی به‌ندرت، تقریباً هرگز، خیلی کم

out of the blue

به‌طور ناگهانی، یکهویی، بی‌مقدمه، بدون پیش‌بینی، غیرمنتظره، غیرمترقبه، برخلاف انتظار

out of a clear (blue) sky

ناگهان، بی‌مقدمه، مثل برق

between the devil and the deep blue sea

گیر افتادن بین بد و بدتر، نه راه پس و نه راه پیش داشتن

boy in blue

(انگلیس - عامیانه) پاسبان، پلیس

Idioms بیشتر

a bolt from the blue

1- آذرخش، برق از آسمان 2- رویداد ناگهانی (و معمولاً ناخوشایند)، چیز برق‌آسا

سوال‌های رایج blue

معنی blue به فارسی چی میشه؟

کلمه "blue" در زبان انگلیسی به معنای "آبی" است و به رنگی اشاره دارد که در بین رنگ‌های اصلی قرار دارد. این رنگ به طور معمول با آسمان و دریا مرتبط است و احساساتی از قبیل آرامش و سکون را به تصویر می‌کشد. در ادامه، به بررسی معانی و نکات جالب مرتبط با این کلمه می‌پردازیم.

معانی و کاربردها

1. رنگ: اصلی‌ترین و واضح‌ترین معنی "blue" رنگ آبی است. این رنگ در طیف‌های مختلفی وجود دارد، از آبی روشن تا آبی تیره. برای مثال، آبی آسمانی و آبی نفتی از جمله انواع مختلف این رنگ هستند.

2. احساسات: در زبان انگلیسی، اصطلاح "feeling blue" به معنای احساس غم و اندوه است. این عبارت نشان‌دهنده ارتباط عمیق بین رنگ آبی و احساسات منفی است. به طور کلی، آبی به عنوان رنگی آرامش‌بخش شناخته می‌شود، اما در برخی مواقع نیز می‌تواند نشانه‌ای از ناراحتی باشد.

3. نمادها و فرهنگ: آبی در بسیاری از فرهنگ‌ها نماد ثبات، اعتماد و امنیت است. در فرهنگ‌های مختلف، این رنگ به عنوان رنگی مقدس و روحانی نیز شناخته می‌شود. به عنوان مثال، در ادیان مختلف، آبی به عنوان رنگی که نمایانگر آسمان یا خدایان است، به کار می‌رود.

نکات جالب

1. معانی در زبان‌های مختلف: در زبان‌های مختلف، معانی و نشانه‌های رنگ آبی ممکن است متفاوت باشد. به عنوان مثال، در فرهنگ چینی، آبی به عنوان رنگی مرتبط با زندگی و جوانی شناخته می‌شود.

2. استفاده در طراحی و هنر: در طراحی داخلی و مد، رنگ آبی به دلیل احساس آرامش و خنکی که به فضا می‌بخشد، بسیار محبوب است. طراحان از این رنگ برای ایجاد فضاهای آرامش‌بخش بهره می‌برند.

3. آبی در طبیعت: در طبیعت، رنگ آبی به وضوح در آسمان و آب‌ها مشاهده می‌شود. این رنگ نه تنها زیبایی طبیعی را به تصویر می‌کشد بلکه نقش مهمی در حفظ تعادل اکوسیستم دارد. به عنوان مثال، دریاچه‌ها و اقیانوس‌ها به دلیل وجود آب به رنگ آبی دیده می‌شوند.

4. آبی و روانشناسی: رنگ آبی در روانشناسی رنگ‌ها به عنوان رنگی آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده شناخته می‌شود. مطالعات نشان داده‌اند که قرار گرفتن در معرض رنگ آبی می‌تواند استرس را کاهش دهد و احساس آرامش را افزایش دهد.

5. آبی در موسیقی و ادبیات: در موسیقی، اصطلاح "blues" به نوعی از موسیقی مرتبط با احساسات عمیق و غم و اندوه اشاره دارد. همچنین، در ادبیات، رنگ آبی می‌تواند به عنوان نماد امید و آرزو یا احساس تنهایی و غم به کار رود.

ارجاع به لغت blue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blue

لغات نزدیک blue

پیشنهاد بهبود معانی