آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۳

    Blue

    bluː bluː

    شکل جمع:

    blues

    صفت تفضیلی:

    bluer

    صفت عالی:

    bluest

    معنی blue | جمله با blue

    adjective A1

    رنگ آبی

    blue, آبی
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

    مشاهده

    the blue flowers

    گل‌های آبی

    The little girl wore a blue dress to the party.

    دخترک برای مهمانی لباس آبی پوشیده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    blue curtains

    پرده‌های آبی

    The little girl's eyes were the same bright blue as her mother's.

    چشم‌های دخترک مثل چشم‌های مادرش آبی روشن بود.

    The sky is blue.

    آسمان آبی است.

    adjective

    رنگ مایل به آبی، نسبتاً آبی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    the blue haze of tobacco smoke

    تیرگی نسبتاً آبی دود تنباکو

    the blue hue of the mountains

    رنگ مایل به آبی کوه‌ها

    adjective

    مستهجن، زننده، خارج از نزاکت، ناشایست، شنیع، زشت، ناپسند (نشان‌دهنده یا اشاره به فعالیت جنسی به‌گونه‌ای که بسیاری از افراد را برنجاند)

    a blue movie

    فیلم مستهجن

    a blue joke

    جوک زننده

    adjective

    غمگین، اندوهگین، محزون

    This kind of music makes me blue.

    این نوع موسیقی مرا اندوهگین می‌کند.

    I am feeling blue.

    احساس اندوه می‌کنم.

    adjective

    بسیار خام (گوشت)

    The health department issued a warning against consuming blue meat.

    وزارت بهداشت نسبت به مصرف گوشت بسیار خام هشدار داد.

    blue steak

    استیک بسیار خام

    noun countable informal

    بگومگو، جروبحث، مشاجره (انگلیسی استرالیایی)

    She had a blue with her husband in the middle of the street.

    وسط خیابون با شوهرش جروبحث کرد.

    The blue between the coach and player resulted in the player being benched.

    بگومگوی بین مربی و بازیکن منجر به نیمکت‌نشینی این بازیکن شد.

    noun countable uncountable

    رنگ آبی

    adjective

    روشن‌فکر، دانا (برای خانم‌ها)

    She is a blue woman.

    او زنی روشن‌فکر است.

    The blue woman was the most knowledgeable person in the room.

    این زن دانا آگاه‌ترین فرد اتاق بود.

    adjective

    سخت‌گیر، مقرراتی (از نظر مذهبی و اخلاقی)

    She is very blue about sex.

    او در مورد رابطه‌ی جنسی بسیار سخت‌گیر است.

    his blue attitude

    رویکرد مقرراتی او

    adjective

    حامی یا متمایل به دموکرات‌ها (ایالات متحده‌ی آمریکا)

    blue states

    ایالت‌های حامی دموکرات‌ها

    Many blue lawmakers advocate for gun control.

    بسیاری از قانون‌گذاران حامی دموکرات‌ها طرفدار کنترل اسلحه هستند.

    noun

    لباس یا یونیفرم آبی‌رنگ

    I always wear blue.

    همیشه لباس آبی‌رنگ می‌پوشم.

    dress blues

    یونیفرم‌های آبی‌رنگ

    verb - transitive

    آبی‌رنگ کردن، به رنگ آبی درآوردن

    The costume designer blued the fabric.

    طراح لباس پارچه را آبی کرد.

    She decided to blue her curtains.

    تصمیم گرفت پرده‌هایش را به رنگ آبی درآورد.

    adjective noun

    کبود

    He was whipped black and blue.

    کمر او از شلاق سیاه و کبود شده بود.

    verb - transitive

    حرارت دادن (تا زمانی که به رنگ آبی درآید) (آهن یا فولاد تا حدود ۵۵۰ تا ۶۰۰ درجه‌ی فارنهایت (=۲۸۷/۷۷۸ تا ۳۱۵/۵۵۶ درجه‌ی سلسیوس))

    To enhance the aesthetic appeal of the knife, the bladesmith decided to blue it.

    آهنگر به‌منظور افزایش جذابیت ظاهری چاقو تصمیم گرفت آن را تا آبی شدن حرارت دهد.

    The craftsman skillfully blued the copper plate to give it a unique, bluish hue.

    این صنعتگر ماهرانه بشقاب مسی را حرارت داد تا رنگ منحصر‌به‌فرد و مایل به آبی به آن بدهد.

    verb - intransitive

    کبود شدن

    The patient's skin blued.

    پوست بیمار کبود شد.

    He’s turning blue.

    داره کبود می‌شه.

    slang verb - transitive informal

    ولخرجی کردن، پول حرام کردن، اسراف کردن

    They were blueing a lot of money for things they didn't need.

    آنان پول زیادی برای چیزهایی که نیاز نداشتند حرام می‌کردند.

    He was warned not to blue away his entire salary on gambling, but he didn't listen.

    به او هشدار داده شد که تمام حقوقش را صرف قمار نکند، اما گوش نداد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد blue

    1. adjective sky, sea color
      Synonyms:
      royal navy cobalt azure beryl cerulean teal turquoise indigo sapphire ultramarine
    1. adjective sad
      Synonyms:
      unhappy sad down low depressed downhearted downcast gloomy glum dejected dispirited melancholy moody dismal fed up despondent woebegone disconsolate
      Antonyms:
      happy joyful joyous lighthearted upbeat gay
    1. adjective vulgar
      Synonyms:
      dirty indecent naughty suggestive lewd obscene bawdy smutty salty off-color racy risqué spicy wicked shady
      Antonyms:
      decent clean unvulgar

    Collocations

    the blue

    1- آسمان 2- دریا

    blue vitriol

    (chalcanthite ،copper sulfate) کات کبود

    Idioms

    once in a blue moon

    خیلی به‌ندرت، تقریباً هرگز، خیلی کم

    out of the blue

    به‌طور ناگهانی، یکهویی، بی‌مقدمه، بدون پیش‌بینی، غیرمنتظره، غیرمترقبه، برخلاف انتظار

    out of a clear (blue) sky

    ناگهان، بی‌مقدمه، مثل برق

    between the devil and the deep blue sea

    گیر افتادن بین بد و بدتر، نه راه پس و نه راه پیش داشتن

    boy in blue

    (انگلیس - عامیانه) پاسبان، پلیس

    Idioms بیشتر

    a bolt from the blue

    1- آذرخش، برق از آسمان 2- رویداد ناگهانی (و معمولاً ناخوشایند)، چیز برق‌آسا

    سوال‌های رایج blue

    معنی blue به فارسی چی میشه؟

    کلمه "blue" در زبان انگلیسی به معنای "آبی" است و به رنگی اشاره دارد که در بین رنگ‌های اصلی قرار دارد. این رنگ به طور معمول با آسمان و دریا مرتبط است و احساساتی از قبیل آرامش و سکون را به تصویر می‌کشد. در ادامه، به بررسی معانی و نکات جالب مرتبط با این کلمه می‌پردازیم.

    معانی و کاربردها

    1. رنگ: اصلی‌ترین و واضح‌ترین معنی "blue" رنگ آبی است. این رنگ در طیف‌های مختلفی وجود دارد، از آبی روشن تا آبی تیره. برای مثال، آبی آسمانی و آبی نفتی از جمله انواع مختلف این رنگ هستند.

    2. احساسات: در زبان انگلیسی، اصطلاح "feeling blue" به معنای احساس غم و اندوه است. این عبارت نشان‌دهنده ارتباط عمیق بین رنگ آبی و احساسات منفی است. به طور کلی، آبی به عنوان رنگی آرامش‌بخش شناخته می‌شود، اما در برخی مواقع نیز می‌تواند نشانه‌ای از ناراحتی باشد.

    3. نمادها و فرهنگ: آبی در بسیاری از فرهنگ‌ها نماد ثبات، اعتماد و امنیت است. در فرهنگ‌های مختلف، این رنگ به عنوان رنگی مقدس و روحانی نیز شناخته می‌شود. به عنوان مثال، در ادیان مختلف، آبی به عنوان رنگی که نمایانگر آسمان یا خدایان است، به کار می‌رود.

    نکات جالب

    1. معانی در زبان‌های مختلف: در زبان‌های مختلف، معانی و نشانه‌های رنگ آبی ممکن است متفاوت باشد. به عنوان مثال، در فرهنگ چینی، آبی به عنوان رنگی مرتبط با زندگی و جوانی شناخته می‌شود.

    2. استفاده در طراحی و هنر: در طراحی داخلی و مد، رنگ آبی به دلیل احساس آرامش و خنکی که به فضا می‌بخشد، بسیار محبوب است. طراحان از این رنگ برای ایجاد فضاهای آرامش‌بخش بهره می‌برند.

    3. آبی در طبیعت: در طبیعت، رنگ آبی به وضوح در آسمان و آب‌ها مشاهده می‌شود. این رنگ نه تنها زیبایی طبیعی را به تصویر می‌کشد بلکه نقش مهمی در حفظ تعادل اکوسیستم دارد. به عنوان مثال، دریاچه‌ها و اقیانوس‌ها به دلیل وجود آب به رنگ آبی دیده می‌شوند.

    4. آبی و روانشناسی: رنگ آبی در روانشناسی رنگ‌ها به عنوان رنگی آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده شناخته می‌شود. مطالعات نشان داده‌اند که قرار گرفتن در معرض رنگ آبی می‌تواند استرس را کاهش دهد و احساس آرامش را افزایش دهد.

    5. آبی در موسیقی و ادبیات: در موسیقی، اصطلاح "blues" به نوعی از موسیقی مرتبط با احساسات عمیق و غم و اندوه اشاره دارد. همچنین، در ادبیات، رنگ آبی می‌تواند به عنوان نماد امید و آرزو یا احساس تنهایی و غم به کار رود.

    شکل جمع blue چی میشه؟

    شکل جمع blue در زبان انگلیسی blues است.

    صفت تفضیلی blue چی میشه؟

    صفت تفضیلی blue در زبان انگلیسی bluer است.

    صفت عالی blue چی میشه؟

    صفت عالی blue در زبان انگلیسی bluest است.

    ارجاع به لغت blue

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «blue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blue

    لغات نزدیک blue

    • - blücher
    • - bludgeon
    • - blue
    • - blue baby
    • - blue blood
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.