گذشتهی ساده:
squashedشکل سوم:
squashedسومشخص مفرد:
squashesوجه وصفی حال:
squashingشکل جمع:
squashesله کردن، مچاله کردن، پرس کردن، فشرده کردن
Julie squashed a fly on the windowpane.
جولی مگس روی شیشهی پنجره را له کرد.
The child squashed the clay between his hands.
کودک گِل را بین دستهایش مچاله کرد.
Ripe peaches fell squashing to the ground.
هلوهای رسیده به زمین میافتادند و له میشدند.
The accident reduced the car to squash.
تصادف ماشین را خرد و خمیر کرد.
Ramin went squashing through the mud.
رامین شلپشلپکنان از میان گلولای رد شد.
چپاندن، بهزور جا دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Five of us squashed into the tiny elevator.
پنج نفرمان در آن آسانسور کوچیک بهزور جا شدیم.
He squashed himself between two passengers on the crowded bus.
او خودش را بین دو مسافر در اتوبوس شلوغ چپاند.
سرکوب کردن، خاموش کردن، در نطفه خفه کردن، مانع چیزی شدن، خاتمه دادن (بهزور)
His request was squashed before it even reached the board.
درخواست او حتی قبلاز رسیدن به هیئت مدیره رد و خاموش شد.
She tried to squash any hope of reconciliation.
او سعی کرد هر امیدی برای آشتی را در نطفه خفه کند.
to squash a rebellion
شورش را در هم کوبیدن
to squash a strike
اعتصاب را شکستن
He was constantly squashed by his wife.
زنش دائماً به او سرکوفت میزد.
انگلیسی بریتانیایی ازدحام، شلوغی، تنگی جا
It’ll be a bit of a squash, but we can all fit in if we don’t mind sitting close.
کمی جا تنگ خواهد بود، اما اگر مشکلی با نزدیک نشستن نداشته باشیم، همه جا میشویم.
It was a real squash in the elevator this morning.
امروز صبح داخل آسانسور واقعاً خیلی شلوغ بود.
ورزش اسکواش (ورزش راکتی داخل سالن)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
They built a new squash court at the sports center.
در مرکز ورزشی، زمین اسکواش جدیدی ساختهاند.
He used to be a professional squash player before becoming a coach.
قبلاز اینکه مربی شود، بازیکن حرفهای اسکواش بود.
انگلیسی بریتانیایی اسکواش، شربت غلیظ (برای رقیق کردن با آب)
You should dilute the squash with at least five parts water.
باید این شربت را با حداقل پنج برابر آب رقیق کنی.
This orange squash tastes just like fresh juice.
این اسکواش پرتقالی طعمی درست مانند آب پرتقال تازه دارد.
lemon squash
اسکواش لیمو
کدو تنبل، کدو حلوایی
شکل جمع دیگر: squash
We harvested several large squashes from our garden.
چند کدوی بزرگ از باغمان برداشت کردیم.
Squash seeds can be roasted and eaten as a healthy snack.
تخمههای کدو را میتوان بوداده کرد و بهعنوان میانوعدهی سالم خورد.
گذشتهی ساده squash در زبان انگلیسی squashed است.
شکل سوم squash در زبان انگلیسی squashed است.
وجه وصفی حال squash در زبان انگلیسی squashing است.
سومشخص مفرد squash در زبان انگلیسی squashes است.
شکل جمع squash در زبان انگلیسی squashes است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «squash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squash