آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Squash

skwɑːʃ / / skwɒːʃ skwɒʃ

گذشته‌ی ساده:

squashed

شکل سوم:

squashed

سوم‌شخص مفرد:

squashes

وجه وصفی حال:

squashing

شکل جمع:

squashes

معنی squash | جمله با squash

verb - transitive B2

له کردن، مچاله کردن، پرس کردن، فشرده کردن

Julie squashed a fly on the windowpane.

جولی مگس روی شیشه‌ی پنجره را له کرد.

The child squashed the clay between his hands.

کودک گِل را بین دست‌هایش مچاله کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Ripe peaches fell squashing to the ground.

هلوهای رسیده به زمین می‌افتادند و له می‌شدند.

The accident reduced the car to squash.

تصادف ماشین را خرد و خمیر کرد.

Ramin went squashing through the mud.

رامین شلپ‌شلپ‌کنان از میان گل‌و‌لای رد شد.

verb - intransitive verb - transitive B2

چپاندن، به‌زور جا دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Five of us squashed into the tiny elevator.

پنج نفرمان در آن آسانسور کوچیک به‌زور جا شدیم.

He squashed himself between two passengers on the crowded bus.

او خودش را بین دو مسافر در اتوبوس شلوغ چپاند.

verb - transitive

سرکوب کردن، خاموش کردن، در نطفه خفه کردن، مانع چیزی شدن، خاتمه دادن (به‌زور)

His request was squashed before it even reached the board.

درخواست او حتی قبل‌از رسیدن به هیئت مدیره رد و خاموش شد.

She tried to squash any hope of reconciliation.

او سعی کرد هر امیدی برای آشتی را در نطفه خفه کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to squash a rebellion

شورش را در هم کوبیدن

to squash a strike

اعتصاب را شکستن

He was constantly squashed by his wife.

زنش دائماً به او سرکوفت می‌زد.

noun singular

انگلیسی بریتانیایی ازدحام، شلوغی، تنگی جا

It’ll be a bit of a squash, but we can all fit in if we don’t mind sitting close.

کمی جا تنگ خواهد بود، اما اگر مشکلی با نزدیک نشستن نداشته باشیم، همه جا می‌شویم.

It was a real squash in the elevator this morning.

امروز صبح داخل آسانسور واقعاً خیلی شلوغ بود.

noun uncountable B1

ورزش اسکواش (ورزش راکتی داخل سالن)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

They built a new squash court at the sports center.

در مرکز ورزشی، زمین اسکواش جدیدی ساخته‌اند.

He used to be a professional squash player before becoming a coach.

قبل‌از اینکه مربی شود، بازیکن حرفه‌ای اسکواش بود.

noun countable uncountable

انگلیسی بریتانیایی اسکواش، شربت غلیظ (برای رقیق کردن با آب)

You should dilute the squash with at least five parts water.

باید این شربت را با حداقل پنج برابر آب رقیق کنی.

This orange squash tastes just like fresh juice.

این اسکواش پرتقالی طعمی درست مانند آب پرتقال تازه دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

lemon squash

اسکواش لیمو

noun countable uncountable

کدو تنبل، کدو حلوایی

شکل جمع دیگر: squash

We harvested several large squashes from our garden.

چند کدوی بزرگ از باغمان برداشت کردیم.

Squash seeds can be roasted and eaten as a healthy snack.

تخمه‌های کدو را می‌توان بوداده کرد و به‌عنوان میان‌وعده‌ی سالم خورد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد squash

  1. noun a court game
    Synonyms:
    squash racquets squash tennis racquet ball squash-rackets
  1. noun any of numerous annual trailing plants of the genus Cucurbita grown for their fleshy edible fruits
    Synonyms:
    squash vine

سوال‌های رایج squash

گذشته‌ی ساده squash چی میشه؟

گذشته‌ی ساده squash در زبان انگلیسی squashed است.

شکل سوم squash چی میشه؟

شکل سوم squash در زبان انگلیسی squashed است.

وجه وصفی حال squash چی میشه؟

وجه وصفی حال squash در زبان انگلیسی squashing است.

سوم‌شخص مفرد squash چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد squash در زبان انگلیسی squashes است.

شکل جمع squash چی میشه؟

شکل جمع squash در زبان انگلیسی squashes است.

ارجاع به لغت squash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squash

لغات نزدیک squash

پیشنهاد بهبود معانی