فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Squash

skwɑːʃ / / skwɒːʃ skwɒʃ

گذشته‌ی ساده:

squashed

شکل سوم:

squashed

سوم‌شخص مفرد:

squashes

وجه وصفی حال:

squashing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb B2

له کردن، کوبیدن و نرم کردن، خفه کردن، شربت نارنج، افشره نارنج، (گیاه‌شناسی) کدو، کدوی رشتی، کدو مسما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Julie squashed a fly on the windowpane.

جولی مگس روی شیشه‌ی پنجره را له کرد.

to squash a rebellion

شورش را در هم کوبیدن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to squash a strike

اعتصاب را شکستن

He was constantly squashed by his wife.

زنش دائماً به او سرکوفت می‌زد.

Ripe peaches fell squashing to the ground.

هلوهای رسیده به زمین می‌افتادند و له می‌شدند.

The accident reduced the car to squash.

تصادف ماشین را خرد و خمیر کرد.

lemon squash

اسکواش لیمو

Ramin went squashing through the mud.

رامین شلپ‌شلپ‌کنان از میان گل‌و‌لای رد شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squash

  1. verb compress
    Synonyms:
    press squeeze crush flatten smash suppress mash squish jam pound bruise distort crowd push kill quell extinguish annihilate scrunch pulp macerate triturate trample stamp on sit on shut down put down bear
    Antonyms:
    open uncompress fan

ارجاع به لغت squash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squash

لغات نزدیک squash

پیشنهاد بهبود معانی