گذشتهی ساده:
crammedشکل سوم:
crammedسومشخص مفرد:
cramsوجه وصفی حال:
crammingپرکردن، چپاندن، خود را برای امتحان آماده کردن، با شتاب یاد گرفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They crammed seventy of us into an old bus.
هفتاد نفر از ما را در یک اتوبوس قراضه چپاندند.
He crammed his mouth with food.
دهان خود را از خوراک پر کرد.
He crammed so many letters in the envelope that it tore.
او آنقدر نامه در پاکت چپاند که پاکت پاره شد.
A week before the exam, he started cramming.
یک هفته به امتحان مانده گذاشت پشت درس.
cram courses
کلاسهای فشرده
a shelf crammed with books
طاقچهای پر از کتاب
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cram» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cram