با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cram

kræm kræm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    crammed
  • شکل سوم:

    crammed
  • سوم‌شخص مفرد:

    crams
  • وجه وصفی حال:

    cramming

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
پرکردن، چپاندن، خود را برای امتحان آماده کردن، با شتاب یاد گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- They crammed seventy of us into an old bus.
- هفتاد نفر از ما را در یک اتوبوس قراضه چپاندند.
- He crammed his mouth with food.
- دهان خود را از خوراک پر کرد.
- He crammed so many letters in the envelope that it tore.
- او آن‌قدر نامه در پاکت چپاند که پاکت پاره شد.
- A week before the exam, he started cramming.
- یک هفته به امتحان مانده گذاشت پشت درس.
- cram courses
- کلاس‌های فشرده
- a shelf crammed with books
- طاقچه‌ای پر از کتاب
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cram

  1. verb fill to overflowing; compress
    Synonyms: charge, chock, choke, compact, crowd, crush, devour, drive, force, gobble, gorge, guzzle, heap, ingurgitate, jam, jam-pack, load, overcrowd, overeat, overfill, pack, pack ‘em in, pack in, pack it in, pack like sardines, press, ram, sardine, satiate, shove, slop, slosh, squash, squeeze, stive, stuff, tamp, thrust, wedge, wolf
    Antonyms: let out, open, release
  2. verb study intensely
    Synonyms: burn midnight oil, heavy booking, hit the books, megabook, mug up, read, review, revise

ارجاع به لغت cram

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cram» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cram

لغات نزدیک cram

پیشنهاد بهبود معانی