با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Let Out

lɛt aʊt lɛt aʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    let out
  • شکل سوم:

    let out
  • سوم شخص مفرد:

    lets out
  • وجه وصفی حال:

    letting out

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb B2
    گذاشتن که ... برود، اجازه‌ی خروج دادن (به ویژه با باز کردن در بسته‌شده یا قفل‌شده)، آزاد کردن (زندانی و پرنده)
    • - Don't forget to let out the cat in the morning.
    • - فراموش نکنید که بگذارید گربه در صبح بیرون برود.
    • - The prisoner was finally let out of jail after serving his sentence.
    • - این زندانی سرانجام پس از گذراندن دوران محکومیت خود از زندان آزاد شد.
  • phrasal verb
    خارج کردن، خالی کردن (باد و غیره)
    • - Please be careful not to let out any air from the balloon while tying it.
    • - لطفا در هنگام بستن بادکنک مراقب باشید که هوا از آن خارج نشود.
    • - We need to find a way to prevent any leaks that may cause the gas to let out of our balloons prematurely.
    • - باید راهی برای جلوگیری از هر گونه نشتی که ممکن است باعث خروج زودهنگام گاز از بادکنک ما شود، پیدا کنیم.
  • phrasal verb
    پوشاک گشاد کردن (لباس) (با باز کردن درز)، بلند کردن (طول لباس)
    • - The tailor let out my pants.
    • - خیاط شلوارم را گشاد کرد.
    • - I need to let out this skirt before the event tonight.
    • - باید این دامن را قبل از مراسم امشب گشاد کنم.
  • phrasal verb
    انگلیسی آمریکایی تمام شدن (جلسه یا کلاس و غیره)، تعطیل شدن (مدرسه)
    • - The concert let out at midnight.
    • - کنسرت نیمه‌شب تمام شد.
    • - As soon as school lets out, we can head to the park for a picnic.
    • - به محض اینکه مدرسه تعطیل شد، می‌توانیم برای پیک‌نیک به پارک برویم.
  • phrasal verb
    فاش کردن، لو دادن (اطلاعات و غیره)
    • - She couldn't keep it a secret any longer and finally let out the truth.
    • - او دیگر نتوانست آن را مخفی نگه دارد و در نهایت حقیقت را فاش کرد.
    • - The witness was hesitant at first, but eventually let out crucial information.
    • - شاهد ابتدا مردد بود اما در نهایت اطلاعات مهمی را لو داد.
  • phrasal verb
    بیرون دادن (صدا) (سرفه و غیره)
    • - He let out the hacking cough.
    • - سرفه‌ی خشک را بیرون می‌داد.
    • - The dog let out a loud bark.
    • - سگ با صدای بلند عو عو کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد let out

  1. phrasal verb Release
  2. phrasal verb to allow someone to use a room, building etc in exchange for money
  3. phrasal verb Enlarge by adjusting one or more seams
  4. phrasal verb Of sound (to emit)
  5. phrasal verb Disclose

ارجاع به لغت let out

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «let out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/let-out

لغات نزدیک let out

پیشنهاد بهبود معانی