فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

خشک به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

بدون آب

فونتیک فارسی

khoshk
صفت
dry, dried up, arid, waterless, parched, desiccated, xeric, sere

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

- کرم چرب برای پوست خشک

- an oily application for dry skin

- چوب خشک به‌آسانی می‌سوزد.

- Waterless wood burns easily.
بدون باران

فونتیک فارسی

khoshk
صفت
rainless, barren, bare, droughty

- او آب‌وهوای خشک بیابان را به فصل‌های بارانی ترجیح می‌داد.

- He preferred the rainless climate of the desert over rainy seasons.

- تپه‌های خشک روستا را احاطه کرده بودند.

- Barren hills surrounded the village.
تشنه

فونتیک فارسی

khoshk
صفت
thirsty

- بعداز دویدن طولانی، احساس خشکی شدیدی کردم.

- After the long run, I felt extremely thirsty.

- او جرعه‌ای زیاد از آب نوشید زیرا بسیار خشک بود.

- He took a long sip of water because he was very thirsty.
فاقد نرمش

فونتیک فارسی

khoshk
صفت
standoffish, inflexible, implacable, rigid, unrelenting, stiff

- نگرش خشک او رسیدن به توافق را دشوار کرد.

- Her inflexible attitude made it difficult to reach a compromise.

- با وجود استعدادش، رفتار خشکش او را از همکاری با دیگران بازداشت.

- Despite her talent, her standoffish demeanor kept her from collaborating with others.
بی‌روح

فونتیک فارسی

khoshk
صفت
lifeless, prosaic, dull, insipid

- سبک خشک و ملال‌آور

- a dull, clichéd style

- این نقاشی که روزی زنده و بانشاط بود، اکنون خشک و کسل‌کننده به نظر می‌رسید.

- The once vibrant painting now appeared lifeless and dull.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خشک

  1. مترادف:
    پژمرده زرد بی‌طراوت
    متضاد:
    تر باطراوت خرم شاداب مرطوب نوشکفته

ارجاع به لغت خشک

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خشک» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خشک

لغات نزدیک خشک

پیشنهاد بهبود معانی