دستگاه پخش، پخشکننده، جا، مخزن (دستگاه یا محفظهای که میتوان از آن نوشیدنی و پول و غیره گرفت)
The soap dispenser in the bathroom was empty, so I had to refill it.
مخزن صابون حمام خالی بود بنابراین مجبور شدم دوباره آن را پر کنم.
a paper cup dispenser
دستگاه پخش لیوان کاغذی
نسخهپیچ (داروخانه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The dispenser was knowledgeable about different types of medications and their potential side effects.
نسخهپیچ در مورد انواع مختلف داروها و عوارض جانبی احتمالی آنها آگاه بود.
The dispenser at the pharmacy carefully measured out the correct dosage of medication for the patient.
نسخهپیچ داروخانه دوز صحیح دارو را با دقت به بیمار نشان داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dispenser» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dispenser