با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Visa

ˈviːzə ˈviːzə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    visaed
  • شکل سوم:

    visaed
  • وجه وصفی حال:

    visaing
  • شکل جمع:

    visas

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
سفر ویزا، رَوادید، ویزه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- I need to renew my visa before it expires.
- من باید ویزای خود را قبل‌از اتمام آن تمدید کنم.
- Only consular officers are authorized to visa passports.
- فقط صاحب‌منصبان کنسول‌گری اختیار زدن ویزا به گذرنامه‌ها را دارند.
verb - transitive
سفر ویزا دادن، ویزا صادر کردن
- The government decided to visa the refugee's request for asylum.
- دولت تصمیم گرفت به درخواست پناهندگی پناه‌جو ویزا دهد.
- The immigration officer will visa your passport for entry into the country.
- متصدی مهاجرت برای پاسپورت شما برای ورود به کشور ویزا صادر می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد visa

  1. noun
    Synonyms: endorsement, permission, entry papers, signed passport

ارجاع به لغت visa

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «visa» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/visa

لغات نزدیک visa

پیشنهاد بهبود معانی