فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Homesickness

ˈhoʊmsɪknəs ˈhəʊmsɪknəs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

(به‌دلیلِ دوری از خانه و وطن به مدت طولانی) احساس غربت، غم دوری، درد غریبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

She visited a counselor to discuss her homesickness.

او به یک مشاور مراجعه کرد تا درباره‌ی احساس غریبی خود صحبت کند.

Most of the time a student’s homesickness passes in few days.

بیشتر وقت‌ها درد غریبی دانشجو در چند روز سپری می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد homesickness

  1. noun nostalgia
    Synonyms:
    longing yearning for home loneliness unhappiness isolation alienation rootlessness

ارجاع به لغت homesickness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «homesickness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/homesickness

لغات نزدیک homesickness

پیشنهاد بهبود معانی