فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

موقع به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

موعد، وقت

فونتیک فارسی

moghe'
اسم
occasion, (proper) time, opportunity, moment, situation, position, season, period, timing, place, during, tide, occurrence

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

- وقت حرف‌ زدن تمام شده است؛ حالا موقع عمل است.

- The time for talking is past; it's now time to act.

- موقع آن رسیده است که صلح کنیم.

- It's high moment that we make peace.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد موقع

  1. مترادف:
    مدت موعد وقت هنگام
  1. مترادف:
    فرصت موقعیت
  1. مترادف:
    محل وقوع

ارجاع به لغت موقع

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «موقع» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/موقع

لغات نزدیک موقع

پیشنهاد بهبود معانی