شکل جمع:
shaftsمیله، استوانه، بدنه، چوبه، قلم، سابقه، دسته، چوب، تیر، پرتو، چاه، دودکش، بادکش، نیزه، خدنگ، گلوله، ستون، تیرانداختن، پرتو افکندن
میله، محور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
shafts of lightning
شهابهای آذرخش
painful shafts of criticism
پیکانهای دردآور انتقاد
shafts of hatred
تیرهای (حاکی از) تنفر
Shafts of sunlight were pouring through the window.
پرتوهای آفتاب از پنجره میتابیدند.
the shaft of a shovel
دستهی بیل
shaft axle
میل پولوس
the drive shaft of an engine
میل گاردان، میلهی متحرک موتور
The shaft of a well is round.
سوراخ چاه گرد است.
a shaft boring machine
دستگاه چال بری
The mine shaft is two miles long.
دالان معدن دو میل طول دارد.
The thief came through the shaft of the fireplace.
دزد از دودکش شومینه پایین آمد.
He was really shafted on that deal.
در آن معامله حسابی کلاه سرش رفت.
This time you really got the shaft.
این بار خوب کلاه سرت رفت.
(عامیانه) گول خوردن
(عامیانه) کسی را گول زدن، چپاندن، (به کسی) انداختن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shaft» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shaft