آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ تیر ۱۴۰۴

    Arrow

    ˈæroʊ ˈærəʊ

    شکل جمع:

    arrows

    معنی arrow | جمله با arrow

    noun countable B2

    تیر (پرتابه‌ای نوک‌تیز که با کمان پرتاب می‌شود)

    arrow, تیر (پرتابه‌ای نوک‌تیز که با کمان پرتاب می‌شود)

    Rustam shot the second arrow.

    رستم تیر دوم را رها کرد.

    The archer aimed his arrow at the target.

    کمان‌دار تیرش را به سمت هدف نشانه رفت.

    noun countable

    فلش، پیکان (نمادی مانند → یا ← که به نقطه‌ی خاصی اشاره می‌کند)

    arrow, فلش، پیکان (نمادی مانند → یا ← که به نقطه‌ی خاصی اشاره می‌کند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Follow the arrow on the map and keep going.

    روی نقشه دنبال فلش را بگیر و برو.

    The arrow on the map showed the way to the nearest gas station.

    پیکان روی نقشه راه نزدیک‌ترین پمپ بنزین را نشان می‌داد.

    noun countable

    مجازی تیر (تجربه یا اتفاق دردناک یا آسیب‌زا که به پرتاب تیر تشبیه شود)

    Losing his job was an arrow through his dreams.

    از دست دادن شغلش تیری به رؤیاهایش بود.

    The sudden death of her pet was an arrow that struck deep into her soul.

    مرگ ناگهانی حیوان خانگی‌اش تیری بود که به اعماق روحش اصابت کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    با سرعت به حرکت درآوردن، تند حرکت دادن، با سرعت حرکت کردن، به‌سرعت حرکت کردن (مثل تیر)

    She arrowed her car through the crowded streets

    ماشینش را در خیابان‌های شلوغ با سرعت به حرکت درمی‌آورد.

    The bird arrowed through the sky.

    پرنده در آسمان به‌سرعت حرکت کرد.

    verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی با تیر زدن (حیوان و غیره)

    The hunter arrowed the bear from a distance.

    شکارچی از فاصله‌ی دور خرس را با تیر زد.

    The hunter needed to arrow the wild boar to provide food for his family.

    شکارچی برای تهیه‌ی غذا برای خانواده‌اش نیاز داشت که گراز وحشی را با تیر بزند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد arrow

    1. noun pointed weapon or symbol
      Synonyms:
      pointer indicator cursor dart missile projectile shaft bolt

    سوال‌های رایج arrow

    شکل جمع arrow چی میشه؟

    شکل جمع arrow در زبان انگلیسی arrows است.

    ارجاع به لغت arrow

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «arrow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/arrow

    لغات نزدیک arrow

    • - arrogation
    • - arrondissement
    • - arrow
    • - arrow head
    • - arrowhead
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    New York nevertheless nail technician navigator NBD nell nero growth stimulate still water stewardship stoplight sponge solitary platitude قبض قد گشنیز قلمبه قیراط فراکسیون فرشته‌ی مقرب قبح تقبیح تقبیح کردن قباحت مغرور فیزیوتراپی فیزیولوژی اغماض
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.