شکل جمع:
arrowsتیر (پرتابهای نوکتیز که با کمان پرتاب میشود)
Rustam shot the second arrow.
رستم تیر دوم را رها کرد.
The archer aimed his arrow at the target.
کماندار تیرش را به سمت هدف نشانه رفت.
فلش، پیکان (نمادی مانند → یا ← که به نقطهی خاصی اشاره میکند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Follow the arrow on the map and keep going.
روی نقشه دنبال فلش را بگیر و برو.
The arrow on the map showed the way to the nearest gas station.
پیکان روی نقشه راه نزدیکترین پمپ بنزین را نشان میداد.
مجازی تیر (تجربه یا اتفاق دردناک یا آسیبزا که به پرتاب تیر تشبیه شود)
Losing his job was an arrow through his dreams.
از دست دادن شغلش تیری به رؤیاهایش بود.
The sudden death of her pet was an arrow that struck deep into her soul.
مرگ ناگهانی حیوان خانگیاش تیری بود که به اعماق روحش اصابت کرد.
با سرعت به حرکت درآوردن، تند حرکت دادن، با سرعت حرکت کردن، بهسرعت حرکت کردن (مثل تیر)
She arrowed her car through the crowded streets
ماشینش را در خیابانهای شلوغ با سرعت به حرکت درمیآورد.
The bird arrowed through the sky.
پرنده در آسمان بهسرعت حرکت کرد.
انگلیسی آمریکایی با تیر زدن (حیوان و غیره)
The hunter arrowed the bear from a distance.
شکارچی از فاصلهی دور خرس را با تیر زد.
The hunter needed to arrow the wild boar to provide food for his family.
شکارچی برای تهیهی غذا برای خانوادهاش نیاز داشت که گراز وحشی را با تیر بزند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «arrow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/arrow