آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ فروردین ۱۴۰۳

    Bolt

    boʊlt bəʊlt

    گذشته‌ی ساده:

    bolted

    شکل سوم:

    bolted

    سوم‌شخص مفرد:

    bolts

    وجه وصفی حال:

    bolting

    شکل جمع:

    bolts

    معنی bolt | جمله با bolt

    noun countable

    چفت (در و پنجره و غیره)

    The bolt on the gate was rusty.

    چفت دروازه زنگ زده بود.

    I heard the sound of a bolt locking from inside the room.

    صدای قفل شدن چفت را از داخل اتاق شنیدم.

    noun countable

    پیچ

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Screw the nut on the bolt.

    مهره را سر پیچ بپیچان.

    The carpenter twisted the bolt.

    نجار پیچ را پیچاند.

    noun countable

    درخشش رعد و برق

    The bolt illuminated the dark night sky.

    درخشش رعد و برق آسمان تاریک شب را روشن کرد.

    I could see the bolt of lightning in the distance.

    می‌توانستم درخشش رعدوبرق را از دور ببینم.

    noun

    توپ (پارچه و کاغذدیواری و غیره)

    She purchased a bolt of fabric.

    یک توپ پارچه خرید.

    This bolt of wallpaper was enough to cover the wall.

    این توپ کاغذدیواری برای پوشاندن دیوار کافی بود.

    noun countable

    تیر (کمان)

    The bolt struck the wooden target.

    تیر به هدف چوبی خورد.

    He pulled back the string, preparing to release the bolt at the enemy.

    او زه را عقب کشید و آماده شد تا تیر را به سمت دشمن رها کند.

    noun countable

    حرکت سریع (و ناگهانی برای فرار)

    The rabbit made a bolt.

    خرگوش حرکت سریعی انجام داد.

    The fox made a bolt for freedom.

    روباه برای خلاصی حرکت سریعی انجام داد.

    verb - intransitive

    سریع حرکت کردن، زدن به چاک

    The deer bolted when it heard a loud noise.

    گوزن با شنیدن صدای بلند سریع حرکت کرد.

    As I entered the room, the thief bolted out of the window.

    وارد اتاق که شدم دزد از پنجره زد به چاک.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی با شتاب خوردن، بلعیدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    The hungry child bolted the sandwich.

    کودک گرسنه ساندویچ را با شتاب خورد.

    Hassan bolted down the bread and ran to class.

    حسن نان را با شتاب خورد و دوید به سمت کلاس.

    verb - intransitive verb - transitive

    چفت کردن، چفت شدن (در و پنجره و غیره)

    Bolt all of the doors securely.

    همه‌ی درها را محکم چفت کن.

    She bolted the door before going to sleep.

    پیش از خواب در را چفت کرد.

    verb - transitive

    بستن (با پیچ)

    The table has been bolted to the wall.

    میز به دیوار پیچ بسته شده است.

    Make sure to bolt the shelf to the wall for extra stability.

    برای استحکام بیشتر قفسه را به دیوار ببندید.

    noun

    گلنگدن، روآیک (تفنگ)

    The soldier pulled back the bolt on his rifle before taking aim.

    سرباز پیش از هدف‌گیری، گلنگدن تفنگش را عقب کشید.

    The sound of the bolt being released echoed through the shooting range.

    صدای رها شدن روآیک در میدان تیر پیچید.

    noun countable

    چوبک (بخش گرد کوتاه کنده‌ی درخت)

    The woodworker measured the length of each bolt before cutting.

    چوب‌تراش پیش از برش طول هر چوبک را اندازه گرفت.

    The carpenter selected a thick bolt to use for the new table legs.

    نجار چوبک ضخیمی را برای استفاده به عنوان پایه‌های میز جدید انتخاب کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    جدا شدن، برگشتن (از حزب سیاسی یا تیم ورزشی)

    She shocked everyone when she bolted from the organization.

    وقتی از سازمان خارج شد همه جا خوردند.

    After years of supporting the team, he decided to bolt and cheer for their rivals instead.

    پس از سال‌ها حمایت از این تیم، تصمیم گرفت برگردد و به جای آن رقبای آن‌ها را تشویق کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bolt

    1. noun lock; part of lock
      Synonyms:
      lock fastener latch bar pin peg catch staple rod spike screw nut rivet stake stud sliding bar coupling dowel brad lag padlock pipe skewer
      Antonyms:
      key
    1. noun flash; projectile
      Synonyms:
      arrow missile dart shaft fulmination thunderbolt thunderstroke
    1. noun large roll of material
      Synonyms:
      package cylinder roll coil spiral curl spindle twist
    1. verb run quickly away
      Synonyms:
      run leave escape flee go dart rush dash scamper sprint take off split skip fly bail out abscond scoot hightail cut out ditch make off hotfoot cut loose drop out start bound step on it make tracks take flight walk out on run out on jump startle hurtle spring opt out kiss goodbye dump make a break for it cop out leave flat run like scared rabbit leave in the lurch leave high and dry leave holding the bag
      Antonyms:
      stay wait
    1. verb fasten securely
      Synonyms:
      secure lock latch bar deadbolt
      Antonyms:
      unlock unfasten open loosen unbolt
    1. verb eat very fast
      Synonyms:
      eat consume devour wolf scarf gobble stuff gorge gulp swallow whole cram guzzle inhale slop slosh englut ingurgitate
      Antonyms:
      dawdle

    Collocations

    bolt upright

    شق‌و رق، صاف ایستاده یا نشسته

    Idioms

    a bolt from the blue

    1- آذرخش، برق از آسمان 2- رویداد ناگهانی (و معمولاً ناخوشایند)، چیز برق‌آسا

    make a bolt for

    زدن به چاک، جیم شدن، فلنگ را بستن

    shoot one's bolt

    آخرین تیر خود را رها کردن، آخرین کوشش خود را کردن

    سوال‌های رایج bolt

    گذشته‌ی ساده bolt چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bolt در زبان انگلیسی bolted است.

    شکل سوم bolt چی میشه؟

    شکل سوم bolt در زبان انگلیسی bolted است.

    شکل جمع bolt چی میشه؟

    شکل جمع bolt در زبان انگلیسی bolts است.

    وجه وصفی حال bolt چی میشه؟

    وجه وصفی حال bolt در زبان انگلیسی bolting است.

    سوم‌شخص مفرد bolt چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bolt در زبان انگلیسی bolts است.

    ارجاع به لغت bolt

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bolt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bolt

    لغات نزدیک bolt

    • - bolster
    • - bolster up
    • - bolt
    • - bolt upright
    • - bolt-hole
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.