شکافتن، دو نیم کردن، از هم جدا کردن
A river splits the town in two.
رودخانهای شهر را به دو بخش تقسیم میکند.
The storm split our sail in the middle.
توفان بادبان ما را از وسط درید.
The company split its stocks two to one.
شرکت سهام خود را دو به یک تقسیم کرد.
She split her vote, choosing a democratic senator and a republican governor.
او رأی خود را تقسیم کرد و یک سناتور دموکرات و فرماندار جمهوریخواه انتخاب کرد.
to split logs for the fireplace
برای بخاری هیزم شکستن
a roar that split my ears
نعرهای که (پردهی) گوشم را پاره کرد
to split the cost
هزینه را دانگی کردن
to split the atom
اتم را شکافتن
Winners split.
برندگان (جایزه را) تقسیم میکنند.
جدا شدن، ترک خوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The young extremists split from the party.
جوانان افراطی از حزب جدا شدند.
I want to split now.
حالا دیگه میخوام برم.
The wood split when he was driving in the nail.
وقتی که داشت میخ را میکوبید چوب ترک خورد.
ترک، انشعاب، شکاف، نفاق، چاک
I drove the wedge into the split.
گوه را به داخل شکاف راندم.
The wood has a split.
چوب ترک دارد.
the split among the party's various flanks
چنددستگی جناحهای مختلف حزب
the split between the U.S. and Western Europe
دو دستگی میان آمریکا و اروپای غربی
a banana split
بستنی و موز قاچشده
جدا کردن، از هم پاشاندن، بخش کردن
موشکافی کردن، به جزئیات (غیرضروری) پرداختن، مو از ماست کشیدن
وارد جزئیات کماهمیت شدن، موشکافی کردن
از خنده روده بر شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «split» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/split