شکل جمع:
separationsجدایی، فراق، دوری، تفکیک، متارکه، انفصال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the separation of politics and religion
جدایی سیاست و مذهب
Shipment of fragile articles requires separation and cushioning.
ارسال اشیای شکننده مستلزم جداسازی و لفافپیچی است.
separation of flour from bran by bolting
جداسازی آرد از سبوس از راه سرند کردن
the separation of letters in the central post office
دستهدسته کردن نامهها در ادارهی مرکزی پست
the sorrow of separation ended ...
سپری شد غم جدایی...
Separation from his wife and children was painful for him.
فراق زن و فرزند برایش دردآور بود.
one of the leaders of the separation
یکی از رهبران انشعاب
The separation which he brought about in the church has not healed yet.
تفرقهای که او در کلیسا ایجاد کرد، هنوز التیام نیافته است.
his separation from the army
انفصال او از خدمت ارتش
the separation between the spokes of a wheel
فاصلهی میان پرههای یک چرخ
shoulder separation
دررفتگی (استخوان) شانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «separation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/separation