امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Separation

ˌsepəˈreɪʃn ˌsepəˈreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    separations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
جدایی، فراق، دوری، تفکیک، متارکه، انفصال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the separation of politics and religion
- جدایی سیاست و مذهب
- Shipment of fragile articles requires separation and cushioning.
- ارسال اشیای شکننده مستلزم جداسازی و لفاف‌پیچی است.
- separation of flour from bran by bolting
- جداسازی آرد از سبوس از راه سرند کردن
- the separation of letters in the central post office
- دسته‌دسته کردن نامه‌ها در اداره‌ی مرکزی پست
- the sorrow of separation ended ...
- سپری شد غم جدایی...
- Separation from his wife and children was painful for him.
- فراق زن و فرزند برایش دردآور بود.
- one of the leaders of the separation
- یکی از رهبران انشعاب
- The separation which he brought about in the church has not healed yet.
- تفرقه‌ای که او در کلیسا ایجاد کرد، هنوز التیام نیافته است.
- his separation from the army
- انفصال او از خدمت ارتش
- the separation between the spokes of a wheel
- فاصله‌ی میان پره‌های یک چرخ
- shoulder separation
- دررفتگی (استخوان) شانه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد separation

  1. noun being apart; break-up
    Synonyms:
    break dedomiciling departure detachment disconnection disengagement disjunction disrelation dissociation dissolution disunion division divorce divorcement embarkation estrangement farewell gap leave-taking parting parting of the ways partition rift rupture segregation severance split split-up
    Antonyms:
    togetherness

لغات هم‌خانواده separation

ارجاع به لغت separation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «separation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/separation

لغات نزدیک separation

پیشنهاد بهبود معانی