گذشتهی ساده:
partedشکل سوم:
partedسومشخص مفرد:
partsجداکننده، فارق، رهسپارکننده، فراق
his father's parting advice
نصیحت رهسپارکنندهی پدرش
Her parting smile warmed my heart.
لبخند فراق او قلبم را گرم کرد.
وداع، فراق، خداحافظی، جدایی، رهسپاری، عزیمت، مرگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The parting between us was bittersweet.
جدایی بین ما تلخ بود.
parting is such sweet sorrow...
(شکسپیر) وداع حزنی آنچنان شیرین است...
انگلیسی بریتانیایی فرق مو
His parting was perfectly straight, giving his hairstyle a polished look.
فرق موی او کاملاً صاف بود و به مدل موهایش ظاهری براق میداد.
The hairdresser used a fine-toothed comb to create a neat parting.
آرایشگر از یک شانه با دندانهی ظریف برای ایجاد فرق موی منظم استفاده کرد.
جداسازی، تفکیک
We stood at the parting of the roads, unsure which path to take.
ما در محل تفکیک جادهها ایستاده بودیم و نمیدانستیم کدام مسیر را انتخاب کنیم.
The parting of the curtains signaled the start of the play.
جداسازی پردهها نشانهی شروع نمایش بود.
جدا شدن راهها، انشعاب جاده
جدایی، پایان همکاری یا رابطه
آخرین تیر (پیش از عزیمت)، نیش آخر، ضربهی آخر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «parting» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parting