آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ بهمن ۱۴۰۲

    Parting

    ˈpɑːrt̬ɪŋ ˈpɑːtɪŋ

    گذشته‌ی ساده:

    parted

    شکل سوم:

    parted

    سوم‌شخص مفرد:

    parts

    معنی parting | جمله با parting

    adjective

    جداکننده، فارق، رهسپارکننده، فراق

    his father's parting advice

    نصیحت رهسپارکننده‌ی پدرش

    Her parting smile warmed my heart.

    لبخند فراق او قلبم را گرم کرد.

    noun countable uncountable

    وداع، فراق، خداحافظی، جدایی، رهسپاری، عزیمت، مرگ

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The parting between us was bittersweet.

    جدایی بین ما تلخ بود.

    parting is such sweet sorrow...

    (شکسپیر) وداع حزنی آن‌چنان شیرین است...

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی فرق مو

    His parting was perfectly straight, giving his hairstyle a polished look.

    فرق موی او کاملاً صاف بود و به مدل موهایش ظاهری براق می‌داد.

    The hairdresser used a fine-toothed comb to create a neat parting.

    آرایشگر از یک شانه با دندانه‌ی ظریف برای ایجاد فرق موی منظم استفاده کرد.

    noun countable uncountable

    جداسازی، تفکیک

    We stood at the parting of the roads, unsure which path to take.

    ما در محل تفکیک جاده‌ها ایستاده بودیم و نمی‌دانستیم کدام مسیر را انتخاب کنیم.

    The parting of the curtains signaled the start of the play.

    جداسازی پرده‌ها نشانه‌ی شروع نمایش بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد parting

    1. adjective farewell
      Synonyms:
      goodbye final last departing valedictory
      Antonyms:
      introductory greeting
    1. noun goodbye, separation
      Synonyms:
      farewell departure separation going division split break rupture detachment severance partition breakup split-up leave-taking adieu rift divergence crossroads bisection on the rocks valediction
      Antonyms:
      hello greeting introduction

    Collocations

    parting of the ways

    جدا شدن راه‌ها، انشعاب جاده

    Idioms

    parting of the ways

    جدایی، پایان همکاری یا رابطه

    parting shot

    آخرین تیر (پیش از عزیمت)، نیش آخر، ضربه‌ی آخر

    لغات هم‌خانواده parting

    • noun
      part, counterpart, parting, partition
    • adjective
      partial, parting, part
    • verb - transitive
      part, partition
    • adverb
      part, partially, partly

    سوال‌های رایج parting

    گذشته‌ی ساده parting چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده parting در زبان انگلیسی parted است.

    شکل سوم parting چی میشه؟

    شکل سوم parting در زبان انگلیسی parted است.

    سوم‌شخص مفرد parting چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد parting در زبان انگلیسی parts است.

    ارجاع به لغت parting

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «parting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parting

    لغات نزدیک parting

    • - particulate
    • - particulate inheritance
    • - parting
    • - parting of the ways
    • - parting shot
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.