آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲ آذر ۱۴۰۴

    Departure

    dɪˈpɑːrtʃər dɪˈpɑːtʃə

    شکل جمع:

    departures

    معنی departure | جمله با departure

    noun countable B1

    رفتن، عزیمت، حرکت، خروج (قطار و اتوبوس و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    What time is your departure?

    عزیمت شما چه ساعتی است؟

    The plane's departure was delayed for two hours.

    حرکت هواپیما دو ساعت به تأخیر افتاد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the arrival and departure schedules of all airplanes

    برنامه‌ی ورود و خروج کلیه‌ی هواپیماها

    the departure of our guests

    عزیمت مهمانان ما

    noun countable

    اخراج، خروج، جدایی (شغل)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    His departure from the company came as a surprise to everyone.

    اخراج او از شرکت برای همه غافلگیرکننده بود.

    The CEO announced his departure.

    مدیرعامل جدایی خود را اعلام کرد.

    noun countable

    انحراف، عدول، تغییر مسیر، خروج از رویه‌ی معمول

    The minister's statements represented a departure from stated government policy.

    اظهارات وزیر نشانگر عدول از سیاست اعلام‌شده‌ی دولت بود.

    The departure of opinions on the project led to a heated debate.

    عدول نظرها در مورد این پروژه منجر به بحثی داغ شد.

    noun uncountable

    قدیمی درگذشت، وفات، رحلت، فوت

    The unexpected departure of the team's star player left fans devastated.

    درگذشت غیرمنتظره‌ی ستاره‌ی این تیم، هواداران را داغ‌دار کرد.

    We were saddened by the sudden departure of our colleague.

    از فوت ناگهانی همکارمان بسیار ناراحت شدیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the sudden departure of my grandmother

    درگذشت ناگهانی مادربزرگم

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد departure

    1. noun leaving
      Synonyms:
      going farewell goodbye parting going away exit egress escape retreat removal separation withdrawal taking leave quitting bow out vanishing act walkout desertion evacuation recession retirement abandonment passage flight taking off start setting out setting forth egression adieu exodus emigration migration expatriation embarkation sailing getaway powder stampede congé decampment hegira
      Antonyms:
      arrival entrance coming
    1. noun deviation from normal, expected
      Synonyms:
      difference change variation deviation shift turning digression divergence diversion variance aberration wandering straying deflection declination veering branching off branching out innovation novelty rambling new wrinkle last word in thing latest thing
      Antonyms:
      continuation keeping stay abidance

    سوال‌های رایج departure

    شکل جمع departure چی میشه؟

    شکل جمع departure در زبان انگلیسی departures است.

    ارجاع به لغت departure

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «departure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/departure

    لغات نزدیک departure

    • - departmentalization
    • - departmentalize
    • - departure
    • - depauperate
    • - depauperation
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.