با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Flight

flaɪt flaɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    flights

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun A2
    گریز، پرواز
    • - our flight from London to Tehran
    • - پرواز ما از لندن به تهران
    • - a bird's flight over a wall
    • - پرواز پرنده از روی دیوار
    • - a missile's flight toward the target
    • - پرواز موشک به سوی هدف
    • - space flight
    • - پرواز فضایی
    • - the next flight
    • - پرواز بعدی
    • - a flight of Iranian fighter planes
    • - رصد از هواپیماهای جنگنده‌ی ایران
    • - The flight was full.
    • - هواپیما پر بود.
    • - his flight of fancy
    • - اوج‌گیری تخیل او
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • noun
    مهاجرت (مرغان یا حشرات)، عزیمت
  • noun
    یک رشته پلکان، سلسله
    • - a flight of birds
    • - یک دسته پرنده
    • - a flight of geese
    • - یک گله غاز
    • - a flight of arrows
    • - رگباری از پیکان
  • verb - transitive
    فرارکردن، کوچ کردن
    • - He defeated and put the enemy to flight.
    • - دشمن را شکست داد و مجبور به فرار کرد.
    • - The Kashies took to flight with the first shot.
    • - با اولین تیر، کاشی‌ها پا به فرار گذاشتند.
    • - His flight was not discovered until the next day.
    • - فرار او تا روز بعد معلوم نشد.
    • - Instability caused a massive flight of capital from the country.
    • - بی‌ثباتی باعث فرار سرمایه‌های هنگفتی از کشور شد.
  • verb - intransitive
    پرواز کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد flight

  1. noun flying; journey
    Synonyms: aerial navigation, aeronautics, arrival, aviation, avigation, departure, gliding, hop, jump, mounting, navigation, shuttle, soaring, take-off, transport, trip, volitation, voyage, winging
  2. noun fleeing; departure
    Synonyms: beat, break, breakout, escape, escapement, escaping, exfiltration, exit, exodus, fugue, getaway, getaway car, lam, out, powder, retreat, retreating, running away, slip, spring
    Antonyms: standing, staying, waiting

Collocations

  • flight lieutenant

    (نیروی هوایی انگلیس) ستوان پرواز، افسر پرواز، سروان (نیروی هوایی)

  • take flight

    به پرواز درآمدن، به هوا رفتن، (از زمین) بلند شدن

  • put to flight

    گریزاندن، وادار به فرار کردن، فراراندن

  • take to flight

    گریختن، فرار کردن، به چاک زدن

ارجاع به لغت flight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flight

لغات نزدیک flight

پیشنهاد بهبود معانی