شکل جمع:
flights(هرگونه وسیلهی حملونقل هوایی) پرواز، پرواز هوایی، سفر هوایی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Our flight from London to Tehran was delayed due to bad weather.
پرواز ما از لندن به تهران بهدلیل بد بودن آبوهوا با تأخیر انجام شد.
We waited anxiously for information about the next flight.
ما با نگرانی منتظر اطلاعات مربوط به پرواز بعدی بودیم.
Flight 416 landed in Shiraz.
پرواز هوایی شمارهی ۴۱۶ در شیراز به زمین نشست.
A missile's flight toward the target was tracked by the radar system.
پرواز موشک بهسوی هدف توسط سامانهی راداری ردیابی شد.
His dreams of space flight inspired him to study astrophysics.
رؤیاهای او در مورد پرواز فضایی او را به مطالعهی اخترفیزیک الهام بخشید.
انگلیسی بریتانیایی (پرندگان، حشرات، وسایل حملونقل هوایی) پرواز دستهجمعی، دستهی درحال پرواز، پرواز گروهی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A sudden flight of sparrows startled everyone in the park.
پرواز دستهجمعی ناگهانی گنجشکها، همه را در پارک متحیر کرد.
A flight of butterflies danced around the ancient oak tree.
دستهای از از پروانههای درحال پرواز دور درخت بلوط کهنسال میرقصیدند.
گریز، فرار، مهاجرت، کوچ
He defeated and put the enemy to flight.
دشمن را شکست داده و مجبور به فرار کرد.
The rabbits took to flight with the first shot.
خرگوشها با اولین شلیک پا به فرار گذاشتند.
Instability caused a massive flight of capital from the country.
بیثباتی باعث فرار سرمایههای هنگفتی از کشور شد.
Many people seek a flight from reality through books and movies.
بسیاری از مردم ازطریق کتاب و فیلم بهدنبال گریز از واقعیت هستند.
(معمولاً بین دو طبقهی یک ساختمان) یکرشته پلکان، مجموعهای از پلهها، راهپله
The old building had a narrow flight.
ساختمان قدیمی راهپلهی باریکی داشت.
The hotel had several flights of stairs leading to the rooftop terrace.
هتل چندین رشته پلکان داشت که به تراس پشتبام منتهی میشدند.
ورزش (در فوتبال) ارسال کردن، به پرواز درآوردن، فرستادن
Luka Modrić flighted a ball over the defenders with precision.
لوکا مودریچ توپ را بادقت از میان مدافعان به پرواز درآورد.
Roberto Carlos flighted the ball to the striker waiting in the box.
روبرتو کارلوس توپ را برای مهاجمی که در محوطهی جریمه بود، ارسال کرد.
ورزش (در کریکت) توپ را بهصورت چرخشی پرتاب کردن
The coach instructed him to flight the ball.
مربی به او دستور داد که توپ را بهصورت چرخشی پرتاب کند.
To surprise the opponent, she chose to flight the next ball with precision.
برای غافلگیری حریف، او تصمیم گرفت که پرتاب بعدی را بادقت بهصورت چرخشی پرتاب کند.
ورزش (در ورزش کریکت) پرواز توپ در هوا
انواع مختلف مشروبات الکلی (تعدادی از انواع مختلف شراب، آبجو و... برای مزه کردن)
(نیروی هوایی انگلیس) ستوان پرواز، افسر پرواز، سروان (نیروی هوایی)
به پرواز درآمدن، به هوا رفتن، (از زمین) بلند شدن
گریزاندن، وادار به فرار کردن، فراراندن
گریختن، فرار کردن، به چاک زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flight» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flight