با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Powder

ˈpaʊdər ˈpaʊdə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    powdered
  • شکل سوم:

    powdered
  • سوم‌شخص مفرد:

    powders
  • وجه وصفی حال:

    powdering
  • شکل جمع:

    powders

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb B1
پودر، پودر صورت، گرد، باروت، دینامیت، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن به‌صورت گرد درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- soap powder
- پودر صابون
- face-powder
- پودر صورت
- curry powder
- گرد کاری
- charcoal powder
- خاکه زغال
- Dissolve this powder in water and drink it.
- این گرد را در آب حل کنید و بخورید.
- Pari powdered her cheeks.
- پری به گونه‌های خود پودر زد.
- The trees were powdered with snow.
- لایه‌ای از برف درختان را پوشانده بود.
- powdered milk
- شیر خشک
- This chalk is soft and powders easily.
- این گچ نرم است و به آسانی پودر میشود.
- This paint is sold in powdered form.
- این رنگ به‌صورت گرد فروخته می‌شود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد powder

  1. noun fine, loose grains made by crushing a solid
    Synonyms: crumb, dust, film, grain, grit, meal, particle, pounce, pulverulence, seed, talc
    Antonyms: solid
  2. verb crush into fine grains; sprinkle fine grains
    Synonyms: abrade, bray, comminute, cover, crumble, crunch, dredge, dust, file, flour, granulate, grate, grind, pestle, pound, pulverize, rasp, reduce, scatter, scrape, smash, strew, triturate
    Antonyms: solidify

Idioms

  • keep one's powder dry

    (عامیانه) مهیای عمل بودن، آمادهی پیکار بودن

  • take a powder

    (عامیانه) فرار کردن، گریختن، به چاک زدن

ارجاع به لغت powder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «powder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/powder

لغات نزدیک powder

پیشنهاد بهبود معانی