گذشتهی ساده:
grittedشکل سوم:
grittedسومشخص مفرد:
gritsوجه وصفی حال:
grittingشکل جمع:
gritsسنگریزه، شنریزه، ریگ
The wind blew fine grit into her eyes.
باد، ذرات ریز شن را به چشمان او پاشید.
The path was covered in loose grit and gravel.
مسیر با شنریزه و ماسهی سست پوشیده شده بود.
Be careful, there's a lot of grit on the floor.
مراقب باش، کلی سنگریزه روی زمین است.
The gravel gritted under the soldiers' boots.
ریگ در زیر پوتین سربازان خشخش میکرد.
سرسختی، شجاعت، استقامت، عزم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her grit in the face of adversity inspired everyone around her.
استقامت او در مواجهه با سختیها، الهامبخش اطرافیانش بود.
He lacked the grit necessary to succeed in such a competitive field.
او فاقد عزم لازم برای موفقیت در چنین زمینهی رقابتیای بود.
Success in business often requires grit as much as talent.
موفقیت در تجارت اغلب به همان اندازه که به استعداد نیاز دارد، به سرسختی هم نیازمند است.
a few men of grit
معدودی مرد دلیر و پایدار
انگلیسی بریتانیایی شن پاشیدن، سنگریزه پاشیدن (در زمین پوشیده از یخ)
The city workers started to grit the roads early in the morning.
کارگران شهرداری از صبح زود شروع به پاشیدن شن روی جادهها کردند.
They gritted the icy sidewalks to prevent accidents.
آنها پیادهروهای یخزده را سنگریزه پاشیدند تا از حوادث جلوگیری کنند.
دندان قروچه کردن، فشردن دندانها به هم
I grit my teeth to suppress a cry of pain.
دندانهایم را به هم فشار دادم تا جلوی فریاد دردم را بگیرم.
She would often grit her teeth in her sleep, a sign of her underlying stress.
او اغلب در خواب دندان قروچه میکرد، که نشانهای از استرس پنهان او بود.
She gritted her teeth, trying to hold back a wave of anger.
او دندانهایش را به هم فشرد و سعی کرد موجی از خشم را مهار کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «grit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grit