گذشتهی ساده:
spiritedشکل سوم:
spiritedسومشخص مفرد:
spiritsوجه وصفی حال:
spiritingشکل جمع:
spiritsروح، جان، روان، رمق، روحیه، جرئت، ذات، جوهر، چکیده
the spirits of Renaissance
جوهر رنسانس
with the spirit of cooperation
با روحیهی همکاری
wood spirit
چکیدهی چوب
spirits of turpentine
چکیدهی ترپانتین
taxable distilled spirits
نوشابههای تقطیرشده و مالیاتبردار
God breathed spirit into clay.
خداوند در گل جان دمید.
the brave spirits who defended this country
اشخاص شجاعی که از این کشور دفاع کردند
the spirit of the law as opposed to the letter of the law
منظور واقعی قانون در مقابل متن قانون
He is full of spirits.
خیلی شنگول است.
Today, I am in bad spirits.
امروز دل ودماغ ندارم.
Today, he is in good spirits.
امروز سرحال است.
O, God, into thy hands I commit my spirit.
خداوندا، روح خود را به تو میسپارم.
The spirit of God is my guide.
روح خداوند راهنمای من است.
روح دادن، زندگی بخشیدن، جان دادن به
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The speech spirited up his followers.
سخنرانی روحیه پیروانش را تقویت کرد.
به صورت مخفیانه بردن یا رفتن، فراری دادن، قاچاقی بردن یا آوردن
His friends spirited him out of the country.
دوستانش او را مخفیانه از کشور بردند.
Those two spirited goods out of the store room.
آن دو قاچاقی کالا از انبار خارج میکردند.
روحاً، از لحاظ فکری
in (or with) the spirit of ...
با روح ...، با نیت ...
روحالقدس
مغموم، غمگین، گرفته، بیدلودماغ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spirit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spirit