با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Motivation

ˌmoʊt̬əˈveɪʃn ˌməʊtəˈveɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    motivations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
انگیزه، محرک، انگیزش، موجب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She lacked the motivation to go to the gym after a long day of work.
- او انگیزه‌ی باشگاه رفتن بعد از یک روز کاری طولانی را نداشت.
- He found motivation in his past failures, using them as fuel to push forward.
- او انگیزه را در ناکامی‌های گذشته‌اش پیدا کرد و از آن‌ها به عنوان محرکی برای حرکت روبه‌جلو استفاده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد motivation

  1. noun ambition, inspiration
    Synonyms: action, actuation, angle, catalyst, desire, disposition, drive, encouragement, fire, get up and go, gimmick, goose, hunger, impetus, impulse, impulsion, incentive, incitation, incitement, inclination, inducement, instigation, interest, kick, motive, persuasion, predetermination, predisposition, provocation, push, reason, right stuff, spur, stimulus, suggestion, wish
    Antonyms: depression, discouragement

لغات هم‌خانواده motivation

ارجاع به لغت motivation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «motivation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/motivation

لغات نزدیک motivation

پیشنهاد بهبود معانی