گذشتهی ساده:
firedشکل سوم:
firedسومشخص مفرد:
firesوجه وصفی حال:
firingشکل جمع:
firesآتشسوزی، حریق
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
My house is insured against fire.
خانهی من در مقابل آتشسوزی بیمه است .
Fire destroyed half of the city.
حریق نصف شهر را از بین برد.
The building was on fire.
ساختمان داشت میسوخت.
the great fire of London
آتشسوزی بزرگ لندن
آتشسوزی، حریق (مکان یا ساختمانی که آتش گرفته)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The firefighters arrived quickly to put out the fire at the warehouse.
آتشنشانان بهسرعت برای مهار آتشسوزی در انبار رسیدند.
Three shops were destroyed in a massive fire last night.
سه مغازه در حریق بزرگی که دیشب رخ داد نابود شدند.
forest fire
آتشسوزی جنگل
آتش، آذر (در اندازهای کوچک که برای آشپزی و گرم کردن استفاده میشود)
Fire burned the baby's hand.
آتش دست بچه را سوزاند.
He warmed himself by the fire.
کنار آتش خود را گرم کرد.
to light a fire
آتش روشن کردن
to put a fire out
آتش را خاموش کردن
انگلیسی بریتانیایی بخاری، هیتر
This modern fire uses less energy and heats up quickly.
این هیتر مدرن انرژی کمتری مصرف میکند و سریع گرم میشود.
The gas fire keeps the entire apartment warm in winter.
بخاری گازی، تمام آپارتمان را در زمستان گرم نگه میدارد.
a gas fire
بخاری گازی
an electric fire
بخاری برقی
آتش، شلیک، تیراندازی
We returned their fire.
ما به تیراندازی آنان پاسخ دادیم.
The general ordered continuous fire on enemy positions.
ژنرال، دستور آتش مداوم بر مواضع دشمن را صادر کرد.
artillery fire
آتش توپخانه
the sound of gunfire
صدای شلیک تفنگ
شوروشوق، اشتیاق، حرارت، تبوتاب، احساسات شدید، آتش
Her fire and determination helped her overcome every obstacle.
اشتیاق و ارادهاش به او کمک کرد تا بر همهی موانع غلبه کند.
You could see the fire of ambition in his eyes.
میشد آتش بلندپروازی را در چشمانش دید.
Her speech lacked fire.
سخنرانی او گرمی نداشت.
شلیک کردن، آتش کردن، تیراندازی کردن، (موشک) پرتاب کردن
They fired at the fugitives.
به فراریان تیراندازی کردند.
He fired seven bullets.
او هفت گلوله شلیک کرد.
They fired a rocket toward the moon.
آنان یک موشک به سوی ماه پرتاب کردند.
The police fired into the crowd.
پلیس به جمعیت تیراندازی کرد.
They used to fire a cannon at Eftar time.
هنگام افطار توپ در میکردند.
The gun fired.
هفتتیر دررفت.
زیر رگبار سؤال قرار دادن، سؤالباران کردن، پشت سر هم انتقاد کردن، روانه کردن، بمباران کردن (با سؤال و انتقاد)
After the speech, the reporters fired questions at him.
بعد از سخنرانی، خبرنگاران او را مورد رگباری از پرسش قرار دادند.
She fired criticism after criticism at the project team.
او پیاپی انتقادهایی به تیم پروژه روانه کرد.
a fire of criticism
انتقادات شدید
اخراج کردن، بیرون کردن، برکنار کردن
He fired all of the servants.
او همهی نوکرها را اخراج کرد.
If you don't work better, I'll fire you!
اگر بهتر کار نکنی، بیرونت خواهم کرد!
تحریک کردن، بر انگیختن، شعلهور کردن، شورواشتیاق دادن، آتشی کردن، به وجد آوردن
The book fired my imagination.
کتاب، تخیلات مرا شعلهور کرد.
The officer's speech fired the soldiers.
نطق افسر سربازان را آتشی کرد.
پختن، حرارت دادن (در کوره)
Then they fire the bricks in a kiln.
سپس آجرها را در کوره میپزند.
After shaping the clay, you need to fire it to complete the process.
بعداز شکل دادن به خاک رس، باید آن را حرارت داد تا کار کامل شود.
آتش زدن، به آتش کشیدن، سوزاندن، شعلهور کردن، آتش گرفتن
He fired the warehouse.
او انبار کالا را آتش زد.
The wood caught fire quickly in the dry weather.
چوبها در هوای خشک سریع آتش گرفتند.
to fire a brick kiln
کورهی آجرپزی را آتش کردن
روشن شدن، روشن کردن، راه انداختن، به کار انداختن، استارت زدن
The engine will not fire.
موتور روشن نمیشود.
The generator fired up automatically during the power outage.
ژنراتور در هنگام قطعی برق بهطور خودکار روشن شد.
اجازهی پرسیدن دادن (به کسی)
تیراندازی کردن، شلیک کردن
1- (کوره یا تنور و غیره را) روشن کردن، آتش کردن 2- (موتور و غیره) روشن کردن و گرم کردن 3- ناگهان خشمگین شدن
(انگلیس) آتش را تندتر کردن (با افزودن چوب یا زغال و غیره)
1- در حال آتشسوزی
1- آغاز به تیراندازی کردن، تیر انداختن 2- آغاز کردن، شروع کردن
آتش زدن، دچار حریق کردن، سوزاندن
جرقه زدن یا ایجاد کردن، مشتعل کردن
1- شروع به سوختن کردن 2- هیجانزده شدن
1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد
بیمهی آتشسوزی
(ارتش) پردهی آتش
آتش گرفتن
تخیل کسی را برانگیختن، الهام بخشیدن
به صدا در آوردن آژیر آتش نشانی
از دو سو در خطر، از دو سو مورد حمله، میان دو آتش
افروخته شدن، مشتعل شدن، آتش گرفتن
آتش جهنم، آتش خشم خدا
(عامیانه) آغاز کردن (به پرسش یا انتقاد و غیره)
سختی بسیار کشیدن، سرد و گرم روزگار چشیدن
1- دست از تیراندازی برداشتن، تیراندازی نکردن 2- (مجازی) جلو حرارت خود را گرفتن
1- (سلاح آتشین) گیر در آتش شدن گلوله، گیر کردن اسلحه، در نرفتن 2- با ناکامی مواجه شدن، شکست خوردن
2- در هیجان، شوریده، پر تب و تاب
1- آغاز به تیراندازی کردن، تیر انداختن 2- آغاز کردن، شروع کردن
کار خطرناک کردن، با آتش بازی کردن
با انجام کارهای درخشان معروف شدن
1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.
pull someone's chestnuts out of the fire
(با زور یا حیله) کسی را وادار به انجام کار خطرناکی کردن (به ویژه اگر به سود وادارکننده باشد)
heap coals of fire on someone's head
(از طریق پاسخ دادن بدی با نیکی) خجل و پشیمان کردن
کار از کار گذشته است، امر ناخوشایند انجام شد (و دیگر نمیتوان کاری کرد)، حالا دیگر دیر شده است
out of the frying pan into the fire
از چاله به چاه افتادن
1- (سلاح آتشین) کند کار بودن، دیر آتش شدن 2- (آدم) آهسته کار بودن 3- قطعی نبودن
like a house on fire (or afire)
با شتاب و حرارت، با اشتیاق و دستپاچگی
have many (or several) irons in the fire
در چند فعالیت یا سودای مختلف دست داشتن
where there's smoke, there's fire
هر جا آتش باشد دود هم هست، تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها
کلمه "fire" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که میتوان آن را در زمینههای مختلف بررسی کرد. در زیر به توضیحات جامعتری درباره این کلمه میپردازیم:
تعریف و معانی اصلی
"Fire" به معنای "آتش" است و به شکل طبیعی به سوختن مواد که باعث تولید گرما و نور میشود، اشاره دارد. این پدیده طبیعی، معمولاً از احتراق مواد آلی مانند چوب، زغالسنگ یا گاز به وجود میآید. در فرهنگهای مختلف، آتش به عنوان نمادی از زندگی، انرژی و گرما شناخته میشود.
کاربردهای مختلف
- آتش به عنوان منبع گرما و نور: در گذشته، آتش به عنوان یکی از مهمترین منابع گرما و نور در زندگی انسانها بوده است. انسانها از آتش برای پختوپز، گرمایش و روشنایی استفاده میکردند.
- آتش در صنایع: در صنعت، آتش به عنوان ابزاری برای ذوب کردن فلزات، تولید انرژی و فرآیندهای شیمیایی مورد استفاده قرار میگیرد.
- آتش به عنوان نماد: در ادبیات و هنر، آتش به عنوان نمادی از عشق، خشم، شور و اشتیاق به کار میرود. به عنوان مثال، شعلههای آتش ممکن است نمایانگر احساسات شدید باشند.
اصطلاحات و عبارات مرتبط
- "Fire up": به معنای شروع یک فعالیت یا تحریک کردن انرژی در یک زمینه خاص است. به عنوان مثال، "He fired up the grill" به معنای روشن کردن کبابپز است.
- "Playing with fire": به معنای انجام کاری خطرناک یا ریسکپذیر است که ممکن است عواقب بدی به دنبال داشته باشد.
- "Fight fire with fire": به معنای استفاده از همان روش یا شیوهای که موجب مشکل شده، برای مقابله با آن است.
نکات جالب
- آتشسوزی طبیعی: آتشسوزیهای طبیعی میتوانند به عنوان یک بخش ضروری از اکوسیستمها عمل کنند. برخی گیاهان برای جوانه زدن نیاز به آتش دارند، زیرا حرارت و دما کمک میکند تا بذرها باز شوند.
- آتش و علم: آتش به عنوان یک موضوع علمی مورد مطالعه قرار میگیرد. علم آتش به بررسی فرآیند احتراق، انتقال حرارت و دینامیک شعلهها میپردازد.
- آتش و فرهنگ: در بسیاری از فرهنگها، آتش نماد پاکسازی و تجدید است. مراسمهایی مانند جشنهای آتش به نشانه شادی و امید برگزار میشود.
خطرات آتش
آتش، اگر به درستی کنترل نشود، میتواند خطرات جدی ایجاد کند. آتشسوزیها میتوانند باعث تخریب محیط زیست، ساختمانها و حتی جان انسانها شوند. بنابراین، آگاهی از خطرات آتش و رعایت نکات ایمنی بسیار مهم است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fire» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fire