۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Fire

faɪr faɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fired
  • شکل سوم:

    fired
  • سوم‌شخص مفرد:

    fires
  • وجه وصفی حال:

    firing
  • شکل جمع:

    fires

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun A2
آتش‌سوزی، حریق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- My house is insured against fire.
- خانه‌ی من در مقابل آتش‌سوزی بیمه است .
- Fire destroyed half of the city.
- حریق نصف شهر را از بین برد.
- forest fire
- آتش‌سوزی جنگل
- the great fire of London
- آتش‌سوزی بزرگ لندن
noun
آتش، آذر
- He warmed himself by the fire.
- کنار آتش خود را گرم کرد.
- Fire burned the baby's hand.
- آتش دست بچه را سوزاند.
- to light a fire
- آتش روشن کردن
noun
اجاق، بخاری، منقل
- a gas fire
- بخاری گازی
- an electric fire
- بخاری برقی
noun
(نظامی) آتش، شلیک
noun
شور و شوق، اشتیاق، حرارت، تب و تاب، گرما، آتش
verb - transitive
آتش زدن (به)، به آتش کشیدن، ایجاد حریق کردن در، سوزاندن
verb - transitive
حرارت دادن، تفت دادن، (آجر، سفال) پختن، (چای) خشک کردن
verb - transitive
سوخت رساندن به، سوختگیری کردن، روشن نگه داشتن
verb - transitive
(تخیل، انگیزه، علاقه) تحریک کردن، بر انگیختن
verb - transitive
(تفنگ و کمان) شلیک کردن، آتش کردن، خالی کردن، (موشک) پرتاب کردن، (مواد منفجره) منفجر کردن، ترکاندن
verb - transitive
(حیوان) داغ کردن
verb - transitive
(محاوره) بیرون کردن، بیرون انداختن، اخراج کردن
verb - intransitive
روشن شدن، مشتعل شدن، آتش گرفتن، شعله‌ور شدن، سوختن
verb - intransitive
(گیاه، گندم) زرد شدن، خشک شدن
verb - intransitive
شلیک کردن، آتش کردن، تیراندازی کردن
- to put a fire out
- آتش را خاموش کردن
- We returned their fire.
- ما به تیراندازی آنان پاسخ دادیم.
- artillery fire
- آتش توپخانه
- the sound of gunfire
- صدای شلیک تفنگ
- Her speech lacked fire.
- سخنرانی او گرمی نداشت.
- They fired at the fugitives.
- به فراریان تیراندازی کردند.
- He fired seven bullets.
- او هفت گلوله شلیک کرد.
- They fired a rocket toward the moon.
- آنان یک موشک به سوی ماه پرتاب کردند.
- The police fired into the crowd.
- پلیس به جمعیت تیراندازی کرد.
- They used to fire a cannon at Eftar time.
- هنگام افطار توپ در می‌کردند.
- The gun fired.
- هفت‌تیر دررفت.
- a fire of criticism
- انتقادات شدید
- After the speech, the reporters fired questions at him.
- بعد از سخنرانی، خبرنگاران او را مورد رگباری از پرسش قرار دادند.
- He fired all of the servants.
- او همه‌ی نوکرها را اخراج کرد.
- If you don't work better, I'll fire you!
- اگر بهتر کار نکنی، بیرونت خواهم کرد!
- He fired the warehouse.
- او انبار کالا را آتش زد.
- to fire a brick kiln
- کوره‌ی آجرپزی را آتش کردن
- The engine will not fire.
- موتور روشن نمی‌شود.
- The book fired my imagination.
- کتاب، تخیلات مرا شعله‌ور کرد.
- The officer's speech fired the soldiers.
- نطق افسر سربازان را آتشی کرد.
- Then they fire the bricks in a kiln.
- سپس آجرها را در کوره می‌پزند.
- The building was on fire.
- ساختمان داشت می‌سوخت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fire

  1. noun burning
    Synonyms:
    heat flames fire glow warmth oxidation combustion blaze embers sparks inferno holocaust conflagration flare pyre bonfire campfire charring scorching searing devouring incandescence luminosity coals tinder element hearth hot spot flame and smoke rapid oxidation up in smoke phlogiston scintillation
  1. noun barrage of projectiles
    Synonyms:
    attack bombing explosion bombardment shelling volley round hail fusillade salvo cannonade cannonading crossfire sniping
  1. noun animation, vigor
    Synonyms:
    energy enthusiasm excitement passion spirit vigor life force drive eagerness fervor heat intensity liveliness sparkle zeal gusto pep punch vim ardor élan verve ginger snap dash heartiness luster radiance zing fervency impetuosity splendor brio scintillation starch virtuosity vivacity red heat white heat calenture
    Antonyms:
    apathy lethargy dullness spiritlessness
  1. verb cause to burn
    Synonyms:
    light ignite kindle set fire to set on fire start a fire set alight set aflame set ablaze enkindle put a match to touch off
  1. verb detonate or throw a weapon
    Synonyms:
    throw discharge eject shoot explode set off launch fling pitch toss hurl cast detonate loose let off heave pull trigger touch off shell
  1. verb excite, arouse
    Synonyms:
    stir arouse inflame inspire animate rouse quicken heighten intensify provoke thrill incite enliven inform impassion electrify enthuse irritate intoxicate galvanize exalt inspirit
    Antonyms:
    bore dull
  1. verb dismiss from responsibility
    Synonyms:
    discharge sack fire terminate lay off can dismiss expel eject oust drop kick out ax boot give the sack give one notice let one go give marching orders pink slip give pink slip hand walking papers give bum’s rush
    Antonyms:
    hire

Phrasal verbs

  • fire away

    اجازه‌ی پرسیدن دادن (به کسی)

  • fire up

    1- (کوره یا تنور و غیره را) روشن کردن، آتش کردن 2- (موتور و غیره) روشن کردن و گرم کردن 3- ناگهان خشمگین شدن

Collocations

  • make up a fire

    (انگلیس) آتش را تندتر کردن (با افزودن چوب یا زغال و غیره)

  • on fire

    1- در حال آتش‌سوزی

  • open fire

    1- آغاز به تیراندازی کردن، تیر انداختن 2- آغاز کردن، شروع کردن

  • set fire to

    آتش زدن، دچار حریق کردن، سوزاندن

  • strike fire

    جرقه زدن یا ایجاد کردن، مشتعل کردن

  • take fire

    1- شروع به سوختن کردن 2- هیجان‌زده شدن

  • under fire

    1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد

Idioms

  • between two fires

    از دو سو در خطر، از دو سو مورد حمله، میان دو آتش

  • catch (on) fire

    افروخته شدن، مشتعل شدن، آتش گرفتن

  • fire and sword

    (عامیانه) آغاز کردن (به پرسش یا انتقاد و غیره)

  • hold one's fire

    1- دست از تیراندازی برداشتن، تیراندازی نکردن 2- (مجازی) جلو حرارت خود را گرفتن

  • miss fire

    1- (سلاح آتشین) گیر در آتش شدن گلوله، گیر کردن اسلحه، در نرفتن 2- با ناکامی مواجه شدن، شکست خوردن

  • on fire

    2- در هیجان، شوریده، پر تب و تاب

  • open fire

    1- آغاز به تیراندازی کردن، تیر انداختن 2- آغاز کردن، شروع کردن

  • play with fire

    کار خطرناک کردن، با آتش بازی کردن

  • under fire

    1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد

سوال‌های رایج fire

معنی fire به فارسی چی میشه

کلمه "fire" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که می‌توان آن را در زمینه‌های مختلف بررسی کرد. در زیر به توضیحات جامع‌تری درباره این کلمه می‌پردازیم:

تعریف و معانی اصلی

"Fire" به معنای "آتش" است و به شکل طبیعی به سوختن مواد که باعث تولید گرما و نور می‌شود، اشاره دارد. این پدیده طبیعی، معمولاً از احتراق مواد آلی مانند چوب، زغال‌سنگ یا گاز به وجود می‌آید. در فرهنگ‌های مختلف، آتش به عنوان نمادی از زندگی، انرژی و گرما شناخته می‌شود.

کاربردهای مختلف

- آتش به عنوان منبع گرما و نور: در گذشته، آتش به عنوان یکی از مهم‌ترین منابع گرما و نور در زندگی انسان‌ها بوده است. انسان‌ها از آتش برای پخت‌وپز، گرمایش و روشنایی استفاده می‌کردند.

- آتش در صنایع: در صنعت، آتش به عنوان ابزاری برای ذوب کردن فلزات، تولید انرژی و فرآیندهای شیمیایی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

- آتش به عنوان نماد: در ادبیات و هنر، آتش به عنوان نمادی از عشق، خشم، شور و اشتیاق به کار می‌رود. به عنوان مثال، شعله‌های آتش ممکن است نمایانگر احساسات شدید باشند.

اصطلاحات و عبارات مرتبط

- "Fire up": به معنای شروع یک فعالیت یا تحریک کردن انرژی در یک زمینه خاص است. به عنوان مثال، "He fired up the grill" به معنای روشن کردن کباب‌پز است.

- "Playing with fire": به معنای انجام کاری خطرناک یا ریسک‌پذیر است که ممکن است عواقب بدی به دنبال داشته باشد.

- "Fight fire with fire": به معنای استفاده از همان روش یا شیوه‌ای که موجب مشکل شده، برای مقابله با آن است.

نکات جالب

- آتش‌سوزی طبیعی: آتش‌سوزی‌های طبیعی می‌توانند به عنوان یک بخش ضروری از اکوسیستم‌ها عمل کنند. برخی گیاهان برای جوانه زدن نیاز به آتش دارند، زیرا حرارت و دما کمک می‌کند تا بذرها باز شوند.

- آتش و علم: آتش به عنوان یک موضوع علمی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. علم آتش به بررسی فرآیند احتراق، انتقال حرارت و دینامیک شعله‌ها می‌پردازد.

- آتش و فرهنگ: در بسیاری از فرهنگ‌ها، آتش نماد پاکسازی و تجدید است. مراسم‌هایی مانند جشن‌های آتش به نشانه شادی و امید برگزار می‌شود.

خطرات آتش

آتش، اگر به درستی کنترل نشود، می‌تواند خطرات جدی ایجاد کند. آتش‌سوزی‌ها می‌توانند باعث تخریب محیط زیست، ساختمان‌ها و حتی جان انسان‌ها شوند. بنابراین، آگاهی از خطرات آتش و رعایت نکات ایمنی بسیار مهم است.

ارجاع به لغت fire

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fire» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fire

لغات نزدیک fire

پیشنهاد بهبود معانی