گذشتهی ساده:
firedشکل سوم:
firedسومشخص مفرد:
firesوجه وصفی حال:
firingشکل جمع:
firesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اجازهی پرسیدن دادن (به کسی)
تیراندازی کردن، شلیک کردن
1- (کوره یا تنور و غیره را) روشن کردن، آتش کردن 2- (موتور و غیره) روشن کردن و گرم کردن 3- ناگهان خشمگین شدن
(انگلیس) آتش را تندتر کردن (با افزودن چوب یا زغال و غیره)
1- در حال آتشسوزی
آتش زدن، دچار حریق کردن، سوزاندن
جرقه زدن یا ایجاد کردن، مشتعل کردن
1- شروع به سوختن کردن 2- هیجانزده شدن
1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد
بیمهی آتشسوزی
از دو سو در خطر، از دو سو مورد حمله، میان دو آتش
افروخته شدن، مشتعل شدن، آتش گرفتن
آتش جهنم، آتش خشم خدا
(عامیانه) آغاز کردن (به پرسش یا انتقاد و غیره)
سختی بسیار کشیدن، سرد و گرم روزگار چشیدن
1- دست از تیراندازی برداشتن، تیراندازی نکردن 2- (مجازی) جلو حرارت خود را گرفتن
1- (سلاح آتشین) گیر در آتش شدن گلوله، گیر کردن اسلحه، در نرفتن 2- با ناکامی مواجه شدن، شکست خوردن
2- در هیجان، شوریده، پر تب و تاب
1- آغاز به تیراندازی کردن، تیر انداختن 2- آغاز کردن، شروع کردن
کار خطرناک کردن، با آتش بازی کردن
با انجام کارهای درخشان معروف شدن
1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fire» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fire