فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Set Off

معنی‌ها

phrasal verb

سفر آغاز کردن، شروع کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده
phrasal verb

(در اثر مقایسه) نمایان کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
phrasal verb

تلافی کردن، جبران کردن، عوض دادن، خنثی کردن

phrasal verb

ترکاندن، منفجر کردن

phrasal verb

زیبا کردن، زینت دادن، پیراستن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد set off

  1. phrasal verb leave; to begin a journey or trip
  1. phrasal verb begin; to cause; to initiate
  1. phrasal verb cause to explode, let off
  1. phrasal verb make angry
  1. phrasal verb offset (to compensate for to reduce the effect of)

Collocations

to set off a chain reaction

واکنش زنجیری ایجاد کردن

ارجاع به لغت set off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «set off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/set-off

لغات نزدیک set off

پیشنهاد بهبود معانی