Set Off

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb
سفر آغاز کردن، شروع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
phrasal verb
(در اثر مقایسه) نمایان کردن
phrasal verb
تلافی کردن، جبران کردن، عوض دادن، خنثی کردن
phrasal verb
ترکاندن، منفجر کردن
phrasal verb
زیبا کردن، زینت دادن، پیراستن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد set off

  1. phrasal verb Leave; to begin a journey or trip
  2. phrasal verb Begin; to cause; to initiate
  3. phrasal verb Cause to explode, let off
  4. phrasal verb Make angry
  5. phrasal verb Offset (to compensate for to reduce the effect of)

Collocations

ارجاع به لغت set off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «set off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/set-off

لغات نزدیک set off

پیشنهاد بهبود معانی