ashamed, embarrassed, disgraced, abashed, mean, sheepish, red-faced, shamefaced
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
به خاطر رفتار بچههایش خجالتزده بود.
She was ashamed of her children's behavior.
با سوال سختی که پرسید مرا خجالتزده کرد.
He embarrassed me with a difficult question.
خجالتزده شدن
to become embarrassed or ashamed
خجالتزده کردن
to make embarrassed or ashamed, to affront, to embarrass
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خجالتزده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خجالتزده