ashamed, put to shame, disgraced, abashed, embarrassed, mortified
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اظهارات بیجای دوست مستم در مجلس ترحیم مرا شرمنده کرد.
the facetious remarks of my drunken friend at the funeral embarrassed me.
از این که مهمانم را کتک زدند بسیار شرمنده شدم.
I was mortified that they thrashed my guest.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شرمنده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شرمنده