فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cumin

ˈkju.mɪn ˈkʌm.ɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    گیاه‌شناسی زیره، زیره‌ی سبز
    • - I love the aroma of cumin in Mexican dishes.
    • - من عاشق عطر زیره در غذاهای مکزیکی هستم.
    • - Do you have any cumin in your spice rack?
    • - آیا زیره در قفسه‌ی ادویه‌ی خود دارید؟
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cumin

  1. noun Dwarf Mediterranean annual long cultivated for its aromatic seeds
    Synonyms: Cuminum cyminum
  2. noun Aromatic seeds of the cumin herb of the carrot family
    Synonyms: cumin seed

ارجاع به لغت cumin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cumin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cumin

لغات نزدیک cumin

پیشنهاد بهبود معانی