Ignite

ɪɡˈnaɪt ɪɡˈnaɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ignited
  • شکل سوم:

    ignited
  • سوم‌شخص مفرد:

    ignites
  • وجه وصفی حال:

    igniting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb verb - transitive
آتش زدن، روشن کردن، گیراندن، آتش گرفتن، مشتعل شدن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Fuel is ignited by the motor's spark plugs.
- سوخت توسط شمع‌های موتور مشتعل می‌شود.
- He ignited the fire.
- او آتش را روشن کرد.
- The rocket was ignited by remote control.
- موشک با کنترل از راه دور پرتاب (آتش) شد.
- His injustice ignited the people's anger.
- بیدادگری او خشم مردم را برانگیخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ignite

  1. verb set on fire
    Synonyms:
    light fire burn kindle inflame set fire to set alight enkindle touch off catch fire flare up put match to start up take fire burst into flames
    Antonyms:
    put out extinguish

ارجاع به لغت ignite

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ignite» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ignite

لغات نزدیک ignite

پیشنهاد بهبود معانی