با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ignite

ɪɡˈnaɪt ɪɡˈnaɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ignited
  • شکل سوم:

    ignited
  • سوم‌شخص مفرد:

    ignites
  • وجه وصفی حال:

    igniting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
آتش زدن، روشن کردن، گیراندن، آتش گرفتن، مشتعل شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Fuel is ignited by the motor's spark plugs.
- سوخت توسط شمع‌های موتور مشتعل می‌شود.
- He ignited the fire.
- او آتش را روشن کرد.
- The rocket was ignited by remote control.
- موشک با کنترل از راه دور پرتاب (آتش) شد.
- His injustice ignited the people's anger.
- بیدادگری او خشم مردم را برانگیخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ignite

  1. verb set on fire
    Synonyms: burn, burst into flames, catch fire, enkindle, fire, flare up, inflame, kindle, light, put match to, set alight, set fire to, start up, take fire, touch off
    Antonyms: extinguish, put out

ارجاع به لغت ignite

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ignite» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ignite

لغات نزدیک ignite

پیشنهاد بهبود معانی