فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ignition

ɪɡˈnɪʃn ɪɡˈnɪʃn

شکل جمع:

ignitions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

سوزش، احتراق، آتش‌گیری، اشتعال، هیجان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

the ignition of a fire with high flames

افروزش آتشی با شعله‌های بلند

the ignition key

(در موتورهای درون‌سوز) کلید افروزش، کلید احتراق

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Have you switched the ignition on?

کلید احتراق را چرخاندی (روشن کردی)؟

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ignition

  1. noun igniting
    Synonyms:
    lighting firing inflammation combustion kindling bursting into flame
  1. noun a system for igniting
    Synonyms:
    spark timer firing system sparking system distributor timing system wiring system
  1. noun the mechanism that ignites the fuel in an internal-combustion engine
    Synonyms:
    ignition system

Collocations

ignition control

(اتومبیل) تنظیم جرقه

ignition current

(اتومبیل) جریان احتراق

ignition temperature

دمای افروزش، حرارت احتراق

ارجاع به لغت ignition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ignition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ignition

لغات نزدیک ignition

پیشنهاد بهبود معانی