سوختن، آتش گرفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Dry wood burns easily.
چوب خشک بهآسانی میسوزد.
The old wooden structure started to burn.
سازهی چوبی قدیمی شروع آتش گرفتن کرد.
سوزاندن، (ساختمان و شهر) به آتش کشیدن، آتش زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He burned his love letters.
نامههای عاشقانهی خود را سوزاند.
He was arrested for attempting to burn a house.
او به دلیل تلاش برای آتش زدن خانه دستگیر شد.
غذا و آشپزی سوختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
The toast began to burn in the toaster as she got distracted.
وقتی حواسش پرت شد، نان تست در توستر شروع به سوختن کرد.
If you leave the chicken in the oven for too long, it will burn.
اگر مرغ را خیلی طولانی در فر بگذارید، میسوزد.
غذا و آشپزی سوراندن
I burned the chicken because I left it in the oven for too long.
مرغ را سوزاندم زیرا آن را برای مدت طولانی در فر گذاشتم.
She burned the toast while chatting on the phone.
هنگام چت با تلفن، نان تست را سوزاند.
سوختن (پوست)
My skin burns easily in the sun.
پوست من زود در آفتاب میسوزد.
After hours under the sun, his skin started to burn.
بعد از ساعتها [ماندن] زیر نور خورشید، پوستش شروع به سوختن کرد.
سوزاندن (پوست)
The sun burned his skin.
آفتاب پوستش را سوزاند.
The harsh midday sun burned her skin.
آفتاب شدید ظهر، پوست او را سوزاند.
مجازی سوزاندن (از نظر عاطفی)
Her cruel words burned him deeply.
سخنان بیرحمانهاش او را عمیقاً سوزاند.
The criticism from her boss burned her confidence.
انتقاد رئیسش اعتمادبهنفسش را سوزاند.
سوزاندن، مصرف کردن
The engine burns gasoline to power the vehicle.
موتور برای تأمین انرژی خودرو بنزین میسوزاند.
This truck burns too much gasoline.
این کامیون خیلی بنزین مصرف میکند.
سوختن، روشن بودن
The bedroom light was still burning.
چراغ اتاقخواب هنوز میسوخت.
The candle burned in the darkness.
شمع در تاریکی روشن بود.
مجازی سوختن
I burn to travel the world and explore new cultures.
برای سفر به جهان و کشف فرهنگهای جدید میسوزم.
She was burning to buy that blue dress.
خیلی دلش میخواست آن پیراهن آبی را بخرد.
She burns to prove herself in the competitive world of business.
او میسوزد تا خود را در دنیای رقابتی تجارت ثابت کند.
کامپیوتر ریختن، رایت کردن (کپی کردن اطلاعات و موسیقی ضبطشده و تصاویر و غیره روی سیدی و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
She decided to burn the playlist onto a CD.
تصمیم گرفت لیست پخش را روی سیدی رایت کند.
Can you help me burn these family photos onto a CD?
آیا میتوانید به من کمک کنید این عکسهای خانوادگی را روی سیدی بریزم؟
جای سوختگی
The burn on the stove was a sign of neglect and misuse.
جای سوختگی روی اجاق گاز نشانهی بیتوجهی و استفادهی نادرست بود.
The burn on the carpet was from a dropped cigarette.
جای سوختگی روی فرش ناشی از افتادن سیگار بود.
(انگلیسی اسکاتلندی) کوچکجویبار
The sound of the burn was soothing to our ears.
صدای کوچکجویبار گوشهایمان را نوازش میکرد.
The burn was full of fish.
کوچکجویبار پر از ماهی بود.
سوزش (سخنی کوتاه با هدف شرمساری یا تحقیر کسی)
The burn she threw at him was so epic.
سوزشی که روانهی او کرد، خیلی جانانه بود.
Your burns are like a fiery inferno.
سوزشهایت مثل جهنمی آتشین است.
سوختن، سوزش داشتن
His eyes began to burn from the strong chemicals in the room.
چشمانش از مواد شیمیایی قوی اتاق شروع به سوختن کردند.
The spicy food made his mouth burn.
غذای تند باعث سوزش دهانش شد.
The smoke made my eyes burn.
دود چشمانم را به سوزش انداخت.
مجازی داغ شدن، گُر گرفتن
The political scandal made the citizens burn with outrage.
رسوایی سیاسی باعث شد تا شهروندان در آتش خشم بسوزند.
I was burning with anger.
داشتم از خشم گُر میگرفتم.
با صندلی برقی اعدام شدن
I heard that gangster burned.
شنیدم که آن گانگستر با صندلی برقی اعدام شد.
He'll burn for what he did to those innocent people.
او به خاطر کاری که با آن مردم بیگناه کرد، با صندلی برقی اعدام خواهد شد.
برقکش کردن (کسی) (روی صندلی الکتریکی)
The judge decided to burn the murderer for his brutal act.
قاضی تصمیم گرفت قاتل را به خاطر اقدام وحشیانهاش برقکش کند.
The judge ordered them to burn him at dawn.
قاضی دستور داد او را سحرگاه برقکش کنند.
شکست دادن
He managed to burn his opponent in the final round of the chess tournament.
او در دور پایانی مسابقات شطرنج موفق شد حریف خود را شکست دهد.
We was able to burn our rival with a last-minute goal.
توانستیم با گل دقیقهی پایانی حریفمان را شکست دهیم.
سوختگی
The chemical burn on his skin required immediate medical attention.
سوختگی شیمیایی روی پوست او به مراقبت فوری پزشکی نیاز داشت.
She treated the burn on his arm with ointment.
سوختگی بازوی او را با پماد درمان کرد.
سوزش
The nurse applied iodine to the cut, causing a sharp burn.
پرستار به محل بریدگی ید زد و باعث سوزش شدید شد.
He could feel the burn.
سوزش را احساس میکرد.
آتش کردن (موشک)
The burn of the rocket engine illuminated the night sky.
آتش کردن موتور موشک آسمان شب را روشن کرد.
A successful burn is crucial for propelling the rocket into orbit.
آتش کردن موفقیتآمیز برای پیش راندن موشک به مدار بسیار مهم است.
خشم
Her eyes showed the burn.
از چشمانش خشم میبارید.
The burn inside her grew stronger.
خشم درونش شدیدتر شد.
کاملاً سوختن یا سوزاندن، در اثر حریق نابود کردن یا شدن
(در اثر آتش) به پایان رسیدن، به آخر رسیدن
از بین رفتن، سوختن، از کار افتادن
(در اثر کار زیاد) از پا درآمدن، خسته و بیمار شدن، فرسوده شدن
پلهای پشت سر خود را خراب کردن، نداشتن امکان بازگشت به شرایط پیشین
(در اثر سوختگی آتش یا اسید و غیره) چیزی را سوراخ کردن
اثر سوختگی، جای سوختگی
کاملاً سوخته، از کار افتاده، خراب، از پا درآمده، خسته و بیمار
سوزاندن و سیاه یا زغال کردن، (غذا را) سوزاندن
همتندیس کسی را سوزاندن (یا به دار زدن)
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد.
تصمیم قطعی گرفتن، راه بازگشت باقی نگذاشتن
بیش از حد کار و تقلا کردن (به طوریکه به سلامتی و پویایی گزند بزند)
(بهخاطر کنجکاوی یا فضولی زیاد و غیره) خود را دچار مخمصه کردن، خود را در گرفتاری انداختن
(خوراک را) سوزاندن
burn a hole in someone's pockets
(در مورد پول) مشتاق به خرج کردن بودن، در جیب آدم زیادی کردن
تا پاسی از شب بیدار ماندن و کار کردن، دود چراغ خوردن، تا دیروقت بیدار ماندن و کار کردن
(عامیانه) بیش از نیاز پول داشتن و اسراف کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «burn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/burn