فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Wither

ˈwɪðər ˈwɪðə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive
    پژولیدن، پژمرده کردن یا شدن، پلاسیده شدن
    • - If you don't put these flowers in water, they will wither.
    • - اگر این گل‌ها را در آب نگذاری؛ پژمرده خواهند شد.
    • - Their hope for survival gradually withered away.
    • - امید آن‌ها به زنده‌ماندن کم‌کم تبدیل به یأس شد.
    • - The love that soon withered.
    • - عشقی که زود از بین رفت.
    • - The angry teacher withered me with a look.
    • - معلم خشمگین با یک نگاه مرا شرمنده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wither

  1. verb droop, decline
    Synonyms: atrophy, become stale, blast, blight, collapse, constrict, contract, decay, deflate, desiccate, deteriorate, die, disintegrate, dry, dry up, fade, fold, languish, perish, shrink, shrivel, wane, waste, waste away, wilt, wizen
    Antonyms: bloom, grow

ارجاع به لغت wither

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wither» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wither

لغات نزدیک wither

پیشنهاد بهبود معانی