گذشتهی ساده:
foldedشکل سوم:
foldedسومشخص مفرد:
foldsوجه وصفی حال:
foldingشکل جمع:
foldsتازدن، برگرداندن (روی هم)، بالا زدن، (با تازدن روی هم) جمع کردن (و کنار گذاشتن)، روی هم تاکردن، به هم گره زدن، درهم کردن، (پرندگان و هواپیما) بال ها را به سینه چسباندن، بال ها را جمع کردن، در آغوش گرفتن، دربر گرفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The map of the treasure house had been folded in an old newspaper.
نقشهی گنجینه در روزنامهی کهنهای پیچیده شده بود.
Fold the egg whites into the dough.
سفیدههای تخممرغ را آهسته با خمیر مخلوط کنید.
The wrestler folded up in agony.
کشتیگیر از شدت درد به خود پیچید.
He folded the letter in an envelope and mailed it.
نامه را در پاکت گذاشت و پست کرد.
The wings of this new aircraft can be folded back.
بالهای این هواپیمای جدید به عقب تا میشوند.
The mother folded her child in her arms.
مادر کودک خود را دربرگرفت.
to fold one's arms
دستها را درهم گره کردن (دستبهسینهشدن)
The hen folded its wings and crawled into the hole.
مرغ بالهای خود را جمع کرد و به درون سوراخ خزید.
Pari folded away the blankets.
پری پتوها را جمع کرد.
He folded up his sleeves.
آستینهای خود را بالا زد.
to fold a sheet of paper
صفحهی کاغذ را تاکردن
She folded the tablecloth and put it in the suitcase.
او رومیزی را تاکرد و در چمدان گذاشت.
(شرکت یا مغازه یا اقدام و غیره) به هم خوردن، تعطیل شدن، برچیده شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Last year, the company folded.
پارسال شرکت برچیده شد.
(امریکا - عامیانه) شکست خوردن
تا شدن، دولا شدن(از خنده)
تا، حصار، چین،، پلیسه،، (خطی که در اثر تاکردن ایجاد می شود) خط شلوار، چین و چروک، (جامه) پیله، پیلی، چروک، (انگلیس) دره ی کوچک، (زمین شناسی) چین، تاخوردگی،
in the folds of her wavy hair
در لابهلای گیسوان فرفری او
the folds of her skirt
چینهای دامن او
the folds around the fat old woman's mouth
چینهای دور دهان پیرزن چاق
(دسته ای از مردم دارای عقاید یا علایق مشترک) هم دینان، هم مسلکان، مومنان، پیروان
a folding chair
صندلی تاشو
He left the church but many years later he rejoined the fold.
او کلیسا را ترک کرد؛ ولی سالها بعد دوباره به همدینان خود پیوست.
آغل (گوسفند)، سرپناه، گوسفندگاه، حصار گوسفند، گله ی گوسفند
(آشپزی) چیزی را به خوراک افزودن و آهسته به هم زدن (با قاشق)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fold» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fold