گذشتهی ساده:
involvedشکل سوم:
involvedدرگیر کردن، گرفتار کردن، پای چیزی را به میان کشیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
I do not want to get involved in her personal difficulties.
نمیخواهم در مشکلات شخصی او گرفتار شوم.
They involved our country in war and bloodshed.
آنان کشور ما را درگیر جنگ و خونریزی کردند.
مستلزم بودن، دربرداشتن، با خود داشتن، شامل بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This mission may involve unforeseen dangers.
این مأموریت ممکن است خطرهای پیشبینینشدهای را در برداشته باشد.
The construction of that road involved the building of hundreds of bridges.
ساختن آن راه مستلزم بنا نهادن صدها پل بود.
diseases that involve hospitalisation
بیماریهایی که مستلزم خوابیدن در بیمارستان است.
مربوط بودن به، وابسته بودن به، بستگی داشتن به، سر و کار داشتن
lacerations that involve muscles
زخمهایی که مربوط به عضلات میشود
problems that involve their future
مسایلی که با آیندهی آنها سر و کار دارد
This matter involves his honour.
این موضوع با شرف او سر و کار دارد.
درگیر شدن در، دچار شدن
خود را با کسی درگیر کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «involve» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/involve