آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱ خرداد ۱۴۰۳

    Compromise

    ˈkɑːmprəmaɪz ˈkɒmprəmaɪz

    گذشته‌ی ساده:

    compromised

    شکل سوم:

    compromised

    سوم‌شخص مفرد:

    compromises

    وجه وصفی حال:

    compromising

    شکل جمع:

    compromises

    معنی compromise | جمله با compromise

    noun countable uncountable B2

    مصالحه، توافق، سازش (دعوی و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The demands of labor and management were very different, but they finally arrived at a compromise.

    خواسته‌های کارگران و کارفرمایان بسیار متفاوت بود ولی سرانجام با هم به توافق رسیدند.

    Both parties had to make compromises in order to end the dispute.

    هر دو طرف برای پایان دادن به اختلاف باید مصالحه می‌کردند.

    verb - intransitive B2

    مصالحه کردن، توافق کردن، سازش کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The married couple compromised on whether to buy a rug or a car.

    زن و شوهر در مورد خرید فرش یا اتومبیل با هم توافق کردند.

    When it comes to political negotiations, both sides must be willing to compromise.

    وقتی صحبت از مذاکرات سیاسی می‌شود، هر دو طرف باید مایل به مصالحه باشند.

    verb - transitive

    عدول کردن از، چشم پوشیدن از

    I refuse to compromise my beliefs.

    از عدول کردن از باورهایم امتناع می‌کنم.

    We'll have to compromise our expectations if we want to reach a mutually beneficial agreement.

    اگر بخواهیم به توافقی دوجانبه‌ی سودمند برسیم، باید از انتظارات خودمان چشم بپوشیم.

    verb - transitive C2

    به خطر انداختن، لطمه زدن، به مخاطره افکندن

    The girl knew that accepting those two men's invitation would compromise her reputation.

    دختر می‌دانست که پذیرش دعوت آن دو مرد شهرت او را به خطر خواهد انداخت.

    Cables should not hang loosely in a way that compromises task performance and safety.

    کابل‌ها نباید به‌گونه‌ای آویزان شوند که عملکرد و ایمنی کار را به خطر بیندازند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    You shouldn't compromise your health by smoking cigarettes.

    نباید با کشیدن سیگار به سلامتی خود لطمه بزنید.

    noun

    حد وسط، چیز بینابین، (صفت‌گونه) وسط، بینابین

    The London weather is a compromise between rain and fog.

    هوای لندن حد وسطی است بین باران و مه.

    The painting was a compromise between realism and abstraction.

    این نقاشی بینابینی بین رئالیسم و ​​انتزاع بود.

    noun

    گذشت (در مورد ادعا یا خواسته و غیره)

    He refused to make a compromise of principles.

    از گذشت از اصول خودداری کرد.

    The politician's actions showed a clear compromise of principles.

    اقدامات این سیاست‌مدار نشان از گذشت آشکار از اصول داشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد compromise

    1. noun agreement, give-and-take
      Synonyms:
      agreement understanding arrangement deal settlement bargain compact contract pact accommodation trade-off concession adjustment composition middle ground happy medium middle course mean give-and-take half and half fifty-fifty win-win situation copout sellout
      Antonyms:
      disagreement difference dispute controversy dissension dissent quarrel contest
    1. verb give and take
      Synonyms:
      agree negotiate settle adjust concede make a deal meet halfway compose arbitrate conciliate make concession trade off find middle ground find happy medium split the difference compound go fifty-fifty play ball with strike balance
      Antonyms:
      disagree dispute differ contest quarrel
    1. verb put in jeopardy
      Synonyms:
      risk endanger jeopardize hazard imperil menace expose implicate prejudice embarrass dishonor discredit weaken ruin mar spoil blight peril put under suspicion cop out give in sell out explode
      Antonyms:
      protect guard save

    Collocations

    arrive at a compromise

    به توافق رسیدن، مصالحه کردن

    make a compromise

    مصالحه کردن، (در خواسته‌های خود) تخفیف دادن

    سوال‌های رایج compromise

    گذشته‌ی ساده compromise چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده compromise در زبان انگلیسی compromised است.

    شکل سوم compromise چی میشه؟

    شکل سوم compromise در زبان انگلیسی compromised است.

    شکل جمع compromise چی میشه؟

    شکل جمع compromise در زبان انگلیسی compromises است.

    وجه وصفی حال compromise چی میشه؟

    وجه وصفی حال compromise در زبان انگلیسی compromising است.

    سوم‌شخص مفرد compromise چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد compromise در زبان انگلیسی compromises است.

    ارجاع به لغت compromise

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «compromise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compromise

    لغات نزدیک compromise

    • - comprimario
    • - comprise
    • - compromise
    • - compromiser
    • - compulsion
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.