آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Compromise

ˈkɑːmprəmaɪz ˈkɒmprəmaɪz

گذشته‌ی ساده:

compromised

شکل سوم:

compromised

سوم‌شخص مفرد:

compromises

وجه وصفی حال:

compromising

شکل جمع:

compromises

معنی compromise | جمله با compromise

noun countable uncountable B2

مصالحه، توافق، سازش (دعوی و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The demands of labor and management were very different, but they finally arrived at a compromise.

خواسته‌های کارگران و کارفرمایان بسیار متفاوت بود ولی سرانجام با هم به توافق رسیدند.

Both parties had to make compromises in order to end the dispute.

هر دو طرف برای پایان دادن به اختلاف باید مصالحه می‌کردند.

verb - intransitive B2

مصالحه کردن، توافق کردن، سازش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The married couple compromised on whether to buy a rug or a car.

زن و شوهر در مورد خرید فرش یا اتومبیل با هم توافق کردند.

When it comes to political negotiations, both sides must be willing to compromise.

وقتی صحبت از مذاکرات سیاسی می‌شود، هر دو طرف باید مایل به مصالحه باشند.

verb - transitive

عدول کردن از، چشم پوشیدن از

I refuse to compromise my beliefs.

از عدول کردن از باورهایم امتناع می‌کنم.

We'll have to compromise our expectations if we want to reach a mutually beneficial agreement.

اگر بخواهیم به توافقی دوجانبه‌ی سودمند برسیم، باید از انتظارات خودمان چشم بپوشیم.

verb - transitive C2

به خطر انداختن، لطمه زدن، به مخاطره افکندن

The girl knew that accepting those two men's invitation would compromise her reputation.

دختر می‌دانست که پذیرش دعوت آن دو مرد شهرت او را به خطر خواهد انداخت.

Cables should not hang loosely in a way that compromises task performance and safety.

کابل‌ها نباید به‌گونه‌ای آویزان شوند که عملکرد و ایمنی کار را به خطر بیندازند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

You shouldn't compromise your health by smoking cigarettes.

نباید با کشیدن سیگار به سلامتی خود لطمه بزنید.

noun

حد وسط، چیز بینابین، (صفت‌گونه) وسط، بینابین

The London weather is a compromise between rain and fog.

هوای لندن حد وسطی است بین باران و مه.

The painting was a compromise between realism and abstraction.

این نقاشی بینابینی بین رئالیسم و ​​انتزاع بود.

noun

گذشت (در مورد ادعا یا خواسته و غیره)

He refused to make a compromise of principles.

از گذشت از اصول خودداری کرد.

The politician's actions showed a clear compromise of principles.

اقدامات این سیاست‌مدار نشان از گذشت آشکار از اصول داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد compromise

  1. noun agreement, give-and-take
    Synonyms:
  1. verb give and take
    Synonyms:
    agree negotiate settle adjust concede make a deal meet halfway compose arbitrate conciliate make concession trade off find middle ground find happy medium split the difference compound go fifty-fifty play ball with strike balance

Collocations

arrive at a compromise

به توافق رسیدن، مصالحه کردن

make a compromise

مصالحه کردن، (در خواسته‌های خود) تخفیف دادن

سوال‌های رایج compromise

گذشته‌ی ساده compromise چی میشه؟

گذشته‌ی ساده compromise در زبان انگلیسی compromised است.

شکل سوم compromise چی میشه؟

شکل سوم compromise در زبان انگلیسی compromised است.

شکل جمع compromise چی میشه؟

شکل جمع compromise در زبان انگلیسی compromises است.

وجه وصفی حال compromise چی میشه؟

وجه وصفی حال compromise در زبان انگلیسی compromising است.

سوم‌شخص مفرد compromise چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد compromise در زبان انگلیسی compromises است.

ارجاع به لغت compromise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compromise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compromise

لغات نزدیک compromise

پیشنهاد بهبود معانی