با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Compulsion

kəmˈpʌlʃn kəmˈpʌlʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    compulsions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
اجبار، اضطرار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- There was no compulsion on the workers to take part in the parade.
- کارگران را مجبور به شرکت در رژه نکرده بودند.
- a compulsion to be clean
- وسواس نظافت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compulsion

  1. noun drive, obligation
    Synonyms: coercion, constraint, demand, drive, driving, duress, duty, engrossment, exigency, force, hang-up, have on the brain, monkey, necessity, need, obsession, preoccupation, prepossession, pressure, tiger by the tail, urge, urgency
    Antonyms: freedom, free will, independence, liberty, license

Collocations

لغات هم‌خانواده compulsion

ارجاع به لغت compulsion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compulsion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compulsion

لغات نزدیک compulsion

پیشنهاد بهبود معانی