امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Driving

ˈdraɪvɪŋ ˈdraɪvɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drove
  • شکل سوم:

    driven
  • سوم‌شخص مفرد:

    drives

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
راننده، پیش‌برنده، محرک، راندن‌، سواری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a driving rain
- باد و باران، باران شدید
- a driving jazz solo
- (موسیقی) تکنوازی پرشور جاز
- careless driving
- رانندگی با بی‌دقتی
- driving school
- مدرسه‌ی رانندگی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد driving

  1. adjective forceful
    Synonyms:
    active compelling dynamic energetic enterprising galvanic impellent lively propulsive sweeping urging vigorous violent
    Antonyms:
    unforceful weak wimpy

لغات هم‌خانواده driving

  • adjective
    driving
  • verb - transitive
    drive

ارجاع به لغت driving

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «driving» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/driving

لغات نزدیک driving

پیشنهاد بهبود معانی