آیکن بنر

فقط تا پایان شهریور فرصت دارید اشتراک را با قیمت فعلی تهیه کنید

خرید اشتراک با قیمت فعلی فقط تا پایان شهریور

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Driving

ˈdraɪvɪŋ ˈdraɪvɪŋ

معنی driving | جمله با driving

noun uncountable

رانندگی

His driving is very careful and safe.

رانندگی او بسیار محتاطانه و ایمن است.

When we travel, my wife usually does most of the driving.

وقتی سفر می‌کنیم، همسرم معمولاً بیشتر رانندگی را انجام می‌دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

careless driving

رانندگی با بی‌دقتی

driving school

مدرسه‌ی رانندگی

adjective

محرک، انگیزه‌بخش، قوی، تأثیرگذار، پیش‌برنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Economic need can be a driving factor in migration.

نیاز اقتصادی، می‌تواند عامل محرکی در مهاجرت باشد.

Passion is often the driving force behind creative work.

اشتیاق اغلب نیروی محرکه‌ی پشت کار خلاقانه است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a driving rain

باد و باران، باران شدید

a driving jazz solo

(موسیقی) تکنوازی پرشور جاز

adjective

موسیقی تند، پرانرژی (آهنگی که ریتم آن مردم را وادار به رقص می‌کند)

The band’s driving percussion energized the entire audience.

ضرب‌آهنگ پرانرژی گروه، کل مخاطبان را سرحال آورد.

A driving rhythm can make a song more exciting and dynamic.

ریتم تند می‌تواند آهنگ را هیجان‌انگیزتر و پویا کند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد driving

  1. adjective forceful
    Antonyms:
    weak unforceful wimpy

لغات هم‌خانواده driving

  • adjective
    driving

ارجاع به لغت driving

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «driving» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/driving

لغات نزدیک driving

پیشنهاد بهبود معانی