رانندگی
His driving is very careful and safe.
رانندگی او بسیار محتاطانه و ایمن است.
When we travel, my wife usually does most of the driving.
وقتی سفر میکنیم، همسرم معمولاً بیشتر رانندگی را انجام میدهد.
careless driving
رانندگی با بیدقتی
driving school
مدرسهی رانندگی
محرک، انگیزهبخش، قوی، تأثیرگذار، پیشبرنده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Economic need can be a driving factor in migration.
نیاز اقتصادی، میتواند عامل محرکی در مهاجرت باشد.
Passion is often the driving force behind creative work.
اشتیاق اغلب نیروی محرکهی پشت کار خلاقانه است.
a driving rain
باد و باران، باران شدید
a driving jazz solo
(موسیقی) تکنوازی پرشور جاز
موسیقی تند، پرانرژی (آهنگی که ریتم آن مردم را وادار به رقص میکند)
The band’s driving percussion energized the entire audience.
ضربآهنگ پرانرژی گروه، کل مخاطبان را سرحال آورد.
A driving rhythm can make a song more exciting and dynamic.
ریتم تند میتواند آهنگ را هیجانانگیزتر و پویا کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «driving» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/driving