صفت تفضیلی:
more activeصفت عالی:
most activeفعال، کاری، کنشی، ساعی، کنشگر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
My father was an active man.
پدرم آدم فعالی بود.
active in helping the poor
فعال در کمک به بینوایان
an active member of the party
عضو فعال حزب
an active volcano
کوه آتشفشان فعال
He had an active role in building the bridge.
او نقشی اساسی در ساختن پل داشت.
پرتکاپو، پویا، فعالانه، پر جنب و جوش، چابک، مولد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an active mind
مغز متفکر
دایر، حاضربهخدمت، پابرجا، قادر به عمل، در حال کار
an active coal mine
معدن زغالسنگ دایر
This drug is active in the body for two days.
تأثیر این دارو در بدن تا دو روز ادامه دارد.
That law is still active.
آن قانون هنوز به قوت خود باقی است.
(دستور زبان) معلوم، متعدی
(دستور زبان) حالت معلوم :the active voice
فعالان :the actives
(دستور زبان) حالت معلوم
فعال بودن (در)، فعالیت داشتن (در)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «active» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/active