امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Nimble

ˈnɪmbl ˈnɪmbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    nimbler
  • صفت عالی:

    nimblest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
زیرک، تیزهوش، تند اندیش، هشیار، چست، جلد، فرز، چابک، چالاک، زرنگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- she has a nimble mind.
- او تیزهوش است.
- he has a nimble tongue.
- او سر و زباندار است.
- a nimble reply
- پاسخ زیرکانه
- a nimble rabbit
- خرگوش چابک
- a nimble mountain climber
- کوهنورد چالاک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nimble

  1. adjective dexterous, smart
    Synonyms: active, adept, adroit, agile, alert, bright, brisk, clever, deft, handy, light, lissome, lithe, lively, proficient, prompt, quick, quick-witted, ready, skillful, sprightly, spry, swift, vigilant, wide-awake
    Antonyms: awkward, clumsy, lumbering, slow, undexterous, unhandy

ارجاع به لغت nimble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nimble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nimble

لغات نزدیک nimble

پیشنهاد بهبود معانی