فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Nimble

ˈnɪmbl ˈnɪmbl

صفت تفضیلی:

nimbler

صفت عالی:

nimblest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

زیرک، تیزهوش، تند اندیش، هشیار، چست، جلد، فرز، چابک، چالاک، زرنگ

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

she has a nimble mind.

او تیزهوش است.

he has a nimble tongue.

او سر و زباندار است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a nimble reply

پاسخ زیرکانه

a nimble rabbit

خرگوش چابک

a nimble mountain climber

کوهنورد چالاک

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nimble

  1. adjective dexterous, smart
    Synonyms:
    smart clever bright skillful quick adept adroit handy deft proficient active agile lively alert quick-witted ready brisk swift light lithe lissome spry sprightly vigilant wide-awake
    Antonyms:
    clumsy awkward slow unhandy undexterous lumbering

ارجاع به لغت nimble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nimble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nimble

لغات نزدیک nimble

پیشنهاد بهبود معانی