امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Clever

ˈklevər ˈklevə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more clever
  • صفت عالی:

    most clever

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
باهوش، ناقلا، زرنگ، زیرک، بااستعداد، چابک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a clever answer
- پاسخ زیرکانه
- a clever joke
- شوخی (بزله‌ی) رندانه
- Betty is as clever as her brother Tom.
- بتی مثل برادرش تام باهوش است.
- It is obvious that she is very clever.
- مشخص است که او خیلی بااستعداد است.
- His cleverness was apparent at an early age.
- زیرکی او از کودکی آشکار بود.
- He would cleverly avoid his creditors.
- او با زرنگی از گیر طلبکاران خود فرار می‌کرد.
- a clever book
- کتابی که زبردستانه (ماهرانه) نگاشته شده است
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clever

  1. adjective bright, ingenious
    Synonyms:
    able adept adroit alert apt astute brainy brilliant cagey canny capable competent crackerjack cunning deep dexterous/dextrous discerning egghead expert foxy gifted good handy intelligent inventive keen knowing knowledgeable many-sided nimble nobody’s fool pretty pro qualified quick quick on trigger quick-witted rational resourceful sagacious savvy sensible sharp shrewd skilled skillful slick sly smart sprightly talented versatile wise witty
    Antonyms:
    awkward foolish idiotic ignorant naive senseless stupid unclever

Idioms

  • too clever by half

    (انگلیس - عامیانه - با تداعی منفی) خیلی زرنگ، مرد رند، نیرنگ باز، اهل شیله پیله

ارجاع به لغت clever

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clever» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clever

لغات نزدیک clever

پیشنهاد بهبود معانی