مبتکر، خلاق، نوآور، مخترع
She was an inventive artist, constantly pushing the boundaries of her craft.
او یک هنرمند خلاق بود که دائماً مرزهای هنر خود را جابهجا میکرد.
in inventive woman
زنی نوآور
ابتکاری، ابداعی، اختراعی، مبتکرانه، خلاقانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The artist showcased his inventive sculptures at the gallery.
این هنرمند مجسمههای خلاقانهی خود را در گالری به نمایش گذاشت.
Their advertising campaign was praised for its inventive approach.
کمپین تبلیغاتی آنها بهدلیل رویکرد مبتکرانهی آن مورد تحسین قرار گرفت.
inventive power
نیروی خلاقانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inventive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inventive