Inventive

ɪnˈventɪv ɪnˈventɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مبتکر، خلاق، نوآور، مخترع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- She was an inventive artist, constantly pushing the boundaries of her craft.
- او یک هنرمند خلاق بود که دائماً مرزهای هنر خود را جابه‌جا می‌کرد.
- in inventive woman
- زنی نوآور
adjective
ابتکاری، ابداعی، اختراعی، مبتکرانه، خلاقانه
- The artist showcased his inventive sculptures at the gallery.
- این هنرمند مجسمه‌های خلاقانه‌ی خود را در گالری به نمایش گذاشت.
- Their advertising campaign was praised for its inventive approach.
- کمپین تبلیغاتی آن‌ها به‌دلیل رویکرد مبتکرانه‌ی آن مورد تحسین قرار گرفت.
- inventive power
- نیروی خلاقانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inventive

  1. adjective creative
    Synonyms: adroit, artistic, avant-garde, breaking new ground, causative, constructive, demiurgic, deviceful, fertile, forgetive, formative, fruitful, gifted, imaginative, ingenious, innovational, innovative, innovatory, inspired, original, originative, poetical, productive, resourceful, teeming
    Antonyms: stolen, uncreative, uninventive, unoriginal

لغات هم‌خانواده inventive

ارجاع به لغت inventive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inventive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inventive

لغات نزدیک inventive

پیشنهاد بهبود معانی