فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Inventor

ɪnˈvent̬ər ɪnˈventə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inventors

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    مخترع، مبدع، خالق، نوآفرین
    • - The inventor of the telephone, Alexander Graham Bell, forever changed the way we communicate.
    • - مخترع تلفن، الکساندر گراهام بل، برای همیشه شیوه‌ی ارتباط ما را تغییر داد.
    • - The inventor worked tirelessly in his laboratory.
    • - مخترع در آزمایشگاهش بدون خستگی کار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inventor

  1. noun discoverer
    Synonyms: architect, author, builder, coiner, creator, designer, experimenter, father, founder, innovator, maker, originator, pioneer

لغات هم‌خانواده inventor

ارجاع به لغت inventor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inventor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inventor

لغات نزدیک inventor

پیشنهاد بهبود معانی